نتایح جستجو

  1. hami_life

    حسینیه باشگاه مهندسان ایران

    نام تو که عشق ناب دارد عباس خاصیت آفتاب دارد عباس ماتشنه یک جرعه سخاوت هستیم مشک تو هنوز آب دارد عباس ؟
  2. hami_life

    اشعار عاشورایی و انتظار

    در بحر حسين کاش ماهي باشیم پاکيزه و طاهر از تباهي باشیم يک عمر اسير نفس بوديم ولي اين ماه بيا "حر رياحي" باشیم
  3. hami_life

    اشعار عاشورایی و انتظار

    خورشید نشست وشهر را گرم نکرد معصومیت گلو دلی نرم نکرد آن روز خدای عشق خود شاهد باش تیری زگلوی کودکی شرم نکرد *** مردی که کتاب عشق را میداند دستی که حساب عشق را میداند این مشک که سقای محرم دارد انگار که آب عشق را میداند *** نام تو که عشق ناب دارد عباس خاصیت آفتاب...
  4. hami_life

    اشعار عاشورایی و انتظار

    چند رباعی قدیمی به حرمت ماه عشق و شهادت چند رباعی قدیمی به حرمت ماه عشق و شهادت آنجا که وداع خواهری دیدن داشت یک لحظه درنگ هم پرستیدن داشت آنجا که گلو حسین و لب زینب بود حقا که رگ بریده بوسیدن داشت
  5. hami_life

    ایول دادا خوشحال شدم که شروع کردی به ساز زدن ولی من تار و سه تار و پیشنهاد می کنم گیتار هجوم...

    ایول دادا خوشحال شدم که شروع کردی به ساز زدن ولی من تار و سه تار و پیشنهاد می کنم گیتار هجوم فرهنگیه و صدای تار واقا" خیلی قشنگ تر از گیتاره به هر حال برات ارزوی موفقیت و پیروزی می کنم شاد باشی و سربلند
  6. hami_life

    سلام کامران جان خوبی ؟ دادا تو ساز کار می کنی ؟ عکس اواتارت استاد مشکاتیان نیست ؟

    سلام کامران جان خوبی ؟ دادا تو ساز کار می کنی ؟ عکس اواتارت استاد مشکاتیان نیست ؟
  7. hami_life

    مرسی اسمانی عزیز نظر لطف شماست تاپیک کامل شعرش رو زدم ولی خدم این شعرش رو خیلی دوست دارم...

    مرسی اسمانی عزیز نظر لطف شماست تاپیک کامل شعرش رو زدم ولی خدم این شعرش رو خیلی دوست دارم مخصوصا 3 بیت اخرش رو http://www.www.www.iran-eng.ir/showpost.php?p=603736&postcount=6586
  8. hami_life

    فاضل نظری

    به پاس همه ی نگاه ها دلتنگی ها و رنجش های تو و دیوانگی های من با هر بهانه و هوسی عاشقت شدست فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شدست چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شود گیرم که برکه ایی نفسی عاشقت شدست ای سیب سرخ غلتزنان در مسیر رود یک شهر تا به من برسی عاشقت شدست پر می کشی و وای به حال پرنده ایی...
  9. hami_life

    فاضل نظری

    کودکان دیوانه ام خوانند و پیران ساحرم من تفرجگاه ارواح پریشان خاطرم خانه متروکم از اشباح سرگردان پر است آسمانی ناگریز از ابرهای عابرم چون صدف در سینه مروارید پنهان کرده ام دردل خود مومنم ،در چشم مردم کافرم گرچه یک لحظه ست از ظاهر به باطن رفتنم چند صد سال است راه از با طنم تا ظاهرم خلق می...
  10. hami_life

    فاضل نظری

    به طعنه گفت به من: روزگار جانکاه است به من! که هر نفسم آه در بی آه است در آسمان خبری از ستاره من نيست که هر چه بخت بلند است عمر کوتاه است به جای سرزنش من به او نگاه کنيد دليل سر به هوا بودن زمين ماه است شب مشاهده چشم آن کمان ابروست! کمين کنيد که امشب سر بزنگاه است شرار شوق و تب شرم و...
  11. hami_life

    فاضل نظری

    مثلا تازه شود .... غزلی از اقليت... من چه در وهم وجودم چه عدم دلتنگم از عدم تا به وجود آمده ام دلتنگم روح از افلاک و تن از خاک، در اين ساغر پاک از در آميختن آميختن شادي و غم دلتنگم خوشه اي از ملکوت تو مرا دور انداخت من هنوز ازسفر باغ ارم دلتنگم اي نبخشوده گناه پدرم آدم را به گناهان...
  12. hami_life

    فاضل نظری

    زيارت مستي نه از پياله نه از خم شروع شد از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد آيينه خيره شد به من و من به‌ آيينه آن قدر خيره شد كه تبسم شروع شد خورشيد ذره‌بين به تماشاي من گرفت آنگاه آتش از دل هيزم شروع شد وقتي نسيم آه من از شيشه‌ها گذشت بي‌تابي مزارع گندم شروع شد موج عذاب يا شب گرداب؟! هيچ يك دريا دلش...
  13. hami_life

    فاضل نظری

    تفاوت پس شاخه‌هاي ياس و مريم فرق دارند آري! اگر بسيار اگر كم فرق دارند شادم تصور مي‌كني وقتي نداني لبخندهاي شادي و غم فرق دارند برعكس مي‌گردم طواف خانه‌ات را ديوانه‌ها آدم به آدم فرق دارند من با يقين كافر، جهان با شك مسلمان با اين حساب اهل جهنم فرق دارند بر من به چشم كشتة عشقت نظر كن پروانه‌هاي...
  14. hami_life

    فاضل نظری

    جواهرخانه كبرياي توبه را بشكن پشيماني بس است از جواهرخانه خالي نگهباني بس است ترس جاي عشق جولان داد و شك جاي يقين آبروداري كن اي زاهد مسلماني بس است خلق دلسنگ‌اند و من آيينه با خود مي‌برم بشكنيدم دوستان دشنام پنهاني بس است يوسف از تعبير خواب مصريان دلسرد شد هفتصد سال است مي‌بارد! فراواني بس است...
  15. hami_life

    فاضل نظری

    آهنگ از صلح مي‌گويند يا از جنگ مي‌خوانند؟! ديوانه‌ها آواز بي‌آهنگ مي‌خوانند گاهي قناريها اگر در باغ هم باشند مانند مرغان قفس دلتنگ مي‌خوانند كنج قفس مي‌ميرم و اين خلق بازرگان چون قصه‌ها مرگ مرا نيرنگ مي‌دانند سنگم به بدنامي زنند اكنون ولي روزي نام مرا با اشك روي سنگ مي‌خوانند اين ماهي افتاده در...
  16. hami_life

    فاضل نظری

    طلسم در گذر از عاشقان رسيد به فالم دست مرا خواند و گريه كرد به حالم روز ازل هم گريست آن ملك مست نامه تقدير را كه بست به بالم مثل اناري كه از درخت بيفتد در هيجان رسيدن به كمالم هر رگ من رد يك ترك به تنم شد منتظر يك اشاره است سفالم بيشه شيران شرزه بود دو چشمش كاش به سويش نرفته بود غزالم هر كه...
  17. hami_life

    فاضل نظری

    از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست صخره ام هر قدر بی مهری کنی می ایستم تا نگویی اشک های شمع ازکم طاقتی است در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم چون شکست آینه، حیرت صد برابر می شود بی سبب خود را شکستم تا بیننم کیستم زندگی در...
  18. hami_life

    فاضل نظری

    من خودم این شعر رو خیلی دوست دارم از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند پوشانده‌اند "صبح" تو را "ابرهای تار تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند ای گل گمان مبر به شب جشن می‌روی شاید...
  19. hami_life

    فاضل نظری

    بعد از این بگذار قلب بیقراری بشکند گل نمی روید.چه غم گر شاخساری بشکند باید این آیینه را برق نگاهی می شکست پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینه ام صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند شانه هایم تاب زلفت را ندارد پس مخواه تخته سنگی زیر پای آبشاری بشکند...
  20. hami_life

    فاضل نظری

    به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد هر کسی در دل من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد خواستند از تو بگویند شبی...
بالا