کلاریسا فریاد کشید:دیگر فایده ای ندارد، تمام شد تمام شد.
اما باز هم آفتاب داغ بود!
باز هم آدم ناراحتی ها را تحمل میکرد!
باز هم زندگی راهی داشت که روزی پس از روز دیگر می آمد!
در حالیکه خمیازه می کشید و اندک اندک دور وبرش را می دید اندیشید که باز هم باز هم...!
خانم دالووی-ویرجینا وولف