نتایح جستجو

  1. Lord HellisH

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    لرد کبیر برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه، از راننده مورد اطمینان اش كمك می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می كرد، بلكه همیشه در طول سخنرانی ها در میان،شنوندگان حضور داشت. لرد کبیر، سخنرانی مخصوص به خود را انجام می داد و بیشتر اوقات راننده اش، بطور دقیقی آنها را حفظ می كرد...
  2. Lord HellisH

    تو ادمینی در پوستین کاربرانی!! پژمان کارش رو بلده جدی نمیگیره!!

    تو ادمینی در پوستین کاربرانی!! پژمان کارش رو بلده جدی نمیگیره!!
  3. Lord HellisH

    همه جا!! چه خبر؟ خوبی؟ عروس گلمون چطوره!؟

    همه جا!! چه خبر؟ خوبی؟ عروس گلمون چطوره!؟
  4. Lord HellisH

    سلام ای حذف کننده پیامها!!

    سلام ای حذف کننده پیامها!!
  5. Lord HellisH

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    شخصی از لرد پرسید که ادمین کجاست؟ لرد از روی نقشه سعی کرد جای ادمین را نشان بدهد اما شخص متوجه نشد ... و لرد این چنین جای ادمین را به او نشان داد : چنین است رسم سرای لعین که رفت قاطی مرغها ادمین
  6. Lord HellisH

    زن گرفتی؟؟ [IMG]

    زن گرفتی؟؟ [IMG]
  7. Lord HellisH

    شاید این جمعه بیاید .... شاید!!

    شاید این جمعه بیاید .... شاید!!
  8. Lord HellisH

    چاکرم مخلصم!!

    چاکرم مخلصم!!
  9. Lord HellisH

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    شخصی برای اسباب کشی منزلش به سر چهار راه رفت تا یک کارگر فصلی پیدا کند وقتی به میان آنها رفت از سر عمله خواست یکی از قویترین آنان را به او معرفی کند. سر عمله یکی را نشان داد و گفت: قیمت این ساعتی 30 هزار تومان است و میتواند یک یخچال و اجاق گاز را با هم جا به جا کند! یکی دیگر را نشان داد و گفت...
  10. Lord HellisH

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    محسن ز را گفتند سایه را صرف کن گفت: گلابمون گلابتون گلابشون :d
  11. Lord HellisH

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    دختر خانم با دل پاک میره پژمانزاده و داشته با اخلاص و اشک در چشم از لرد می خواسته یک شوهر خوب گیرش بیاد و دیگه از مجردی خسته شده بوده آقا پسره که میبینه دختر محجبه است خودش را میندازه تو بغل دختره میگه لرد جونم قبول ولی هلم نده!
  12. Lord HellisH

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    از خاطرات طنز آمیز ادمین از خاطرات طنز آمیز ادمین قرار بود درباره مسائل سایت در میان کاربران سخنرانی کنیم و از مصیبتهاشان بشنویم .خواب و خوراک نداشتیم که چه میشود آنها چقدر از من ناراضی هستند . من که کاری برایشان نکرده ام.نکند جلوی دوربینهای خبری ما را سنگ روی یخ کنند. خلاصه آن روز از راه...
  13. Lord HellisH

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    روزی روزگاری یک زن قصد میکنه یک سفر دو هفته ای به ایتالیا داشته باشه… شوهرش اون رو به فرودگاه می رسونه و واسش آرزوی می کنه که سفر خوبی داشته باشه… زن جواب میده ممنون عزیزم ، حالا سوغاتی چی دوست داری واست بیارم؟ لرد می خنده و میگه : “یه دختر ایتالیایی” زن هیچی نمیگه و سوار هواپیما میشه و میره...
  14. Lord HellisH

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    دو تا جوجه از بچگي عاشق هم بودند اما وقتي بزرگ شدند ديدن هردوتاشون خروسند! نتيجه اخلاقي عشق واقعی فراتر از جنیست هاست
  15. Lord HellisH

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    پژمان با زنش میرند پیش دندانپزشک و شروع میکنه به رجز خوانی که: آقای دکتر بیخود وقتت رو با داروی بیحسی و مسکن تلف نکن، یکضرب دندان را بکش و کار را تمام کن. دکتر میگه: ایول اللرد به شجاعت شما، کاش همه مریضا اینطوری بودن! خوب حالا کدام دندانه که درد میکنه؟ پژمان به زنش میگه: عزیزم دندان خرابت را...
  16. Lord HellisH

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    در تالار مدیران، مدیره ای جیغ جیغو بود که هنگام جلسات مدیران مزاحم تمرکز آنها میشد، بنابراین لرد کبیر دستور داد هر وقت جلسه ای تشکیل میشود یک نفر مدیره را گرفته و تا حد ممکن از آنجا دور کند و به درختی ببندد. این روال سالها ادامه پیدا کرد و یکی از اصول تالار مدیران شد. سالها بعد لرد بزرگ بازنشسته...
  17. Lord HellisH

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    یه شب ، وقتی پژمان ثروتمند معروف و زنش از گردش بر گشتند ، زن دچار سرفه ناگهانی شد و مدام سرفه کرد. پژمان با اضطراب و دستپاچگی پرسید: عزیزم بگو چی برم برای گلوت بخرم. زن: اون گردنبند زمرد سبزی که در جواهر فروشی سر کوچه دیدم.
  18. Lord HellisH

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    پژمان کنار بیراهه ای ایستاده بود. ایلیس را دید که با انواع طنابها به دوش درگذر است. کنجکاو شد و پرسید: ای ابلیس ، این طنابها برای چیست؟ جواب داد: برای اسارت آدمیزاد. طنابهای نازک برای افراد ضعیف النفس و سست ایمان ، طناب های کلفت هم برای آنانی که دیر وسوسه می شوند. سپس از کیسه ای طناب های...
  19. Lord HellisH

    کاری پیش اومد رفتم دم در، خواستی بزنگ

    کاری پیش اومد رفتم دم در، خواستی بزنگ
  20. Lord HellisH

    بعید میدونم ... شایدم ... راستی بیکار شدی زنگ میزنی بهم بگی برنامه امروز چیه؟؟؟

    بعید میدونم ... شایدم ... راستی بیکار شدی زنگ میزنی بهم بگی برنامه امروز چیه؟؟؟
بالا