نتایح جستجو

  1. Lord HellisH

    حاجی به نکات جالبی اشاره کردی که من رو نسبت به آسمان بدبین کردی، اما امیدوارم توانسته باشم جلوی...

    حاجی به نکات جالبی اشاره کردی که من رو نسبت به آسمان بدبین کردی، اما امیدوارم توانسته باشم جلوی بدعتهای نا به جا را بگیرم حاجی از رسالت گفتی، من یاد چیز خاصی نیفتادم نمیدونم چرا البته حاجی لالا چخ گلدی ... من گلیرم! شبت آرمانی حاجی
  2. Lord HellisH

    سلام حاجی با اجازه ات رازها را بر انسانهای عادی عیان کردم، پرده های اسرار دریدم یاد اون اعداد...

    سلام حاجی با اجازه ات رازها را بر انسانهای عادی عیان کردم، پرده های اسرار دریدم یاد اون اعداد بخیر! خودمون هم ازشون سر در نیاوردیم آخر!! لینک
  3. Lord HellisH

    برو حالش رو ببر!!

    برو حالش رو ببر!!
  4. Lord HellisH

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    زهره و حــامد به محله جدیدی اسبا‌ب‌ کشی کردند. روز بعد، ضمن صرف صبحانه، زهره متوجه شد که همسایه‌اش در حال آویزان کردن رخت‌های شسته است و گفت: «لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمی داند چه طور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباس‌ شویی بهتری بخرد.» همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت. هربار که زهره همسایه...
  5. Lord HellisH

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    در دوران امامت پژمان (غ) شخصي براي خودش ادعاهايي داشت و به اطرافيانش گفته بود اعمال خود را برخلاف آنچه امام پژمان (غ) انجام مي دهد به جاي آوريد، يكي از اطرافيان پرسيد، هنگام راز و نیاز با لرد چشمانمان را باز بگذاريم يا ببنديم؟ و او در پاسخ گفت: تحقيق كنيد اگر پژمان (غ) چشمانش را باز مي گذارد...
  6. Lord HellisH

    زنده باد!!

    زنده باد!!
  7. Lord HellisH

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    به نام خالق رنگها منت بهروز را عز و جل که اندیشه هایش موجب نشاط شد و رنگهایش موجب نفاق! هر رنگی که تصویب میشود باعث سوال است و چون معلوم میشود مفرح حال! پس در هر رنگ دو چیز وجود دارد یک علامت سوال و یک دلیل برای حال! با اجازه از بهروز و رنگداران عزیز من لیست رو اعلام میکنم اولین کسی که دارای...
  8. Lord HellisH

    [IMG]

    [IMG]
  9. Lord HellisH

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    دختر جوانی از تهران برای یک مأموریت اداری چند ماهه به شهر دیگری منتقل شد. پس از دوماه، نامه ای از لرد کبیر دریافت می کند به این مضمون: سلام عزیزم، متأسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه از راه دور ادامه بدهم و باید بگویم که دراین مدت ده بار به تو خیانت کرده ام!!! ومی دانم که نه تو و نه من شایسته...
  10. Lord HellisH

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    یک روز آفتابی، ح م ی د خارج از خانه خود به جدیت هرچه تمام در حال تایپ بود. در همین حین، یک همکار مدیر او را دید. همکار مدیر: ح م ی د داری چیکار می‌کنی؟ ح م ی د: دارم پایان نامه می‌نویسم. همکار مدیر: جالبه، حالا موضوع پایان نامت چی هست؟ ح م ی د: در مورد اینکه من چطور می تونم یک همکار مدیر رو...
  11. Lord HellisH

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    پژمان برای اعتراف نزد لرد کبیر رفت. «لردا! مرا ببخش. در زمان هشت سال دفاع مخدس من به یک دیوانه پناه دادم» «مسلماً تو گناه نکرده ای پژی جان» «اما من ازش خواستم برای ماندن در انباری من هفته ای بیست هزار تومان بپردازد» «خوب البته این یکی زیاد خوب نبوده. اما بالاخره تو جون اون دیوانه رو نجات دادی،...
  12. Lord HellisH

    [IMG]

    [IMG]
  13. Lord HellisH

    البته همیشه استثنا هست!!

    البته همیشه استثنا هست!!
  14. Lord HellisH

    نه یادم نمیاد

    نه یادم نمیاد
  15. Lord HellisH

    سلام چطوری سودابه جان؟؟ [IMG] خبری نبود ازت

    سلام چطوری سودابه جان؟؟ [IMG] خبری نبود ازت
  16. Lord HellisH

    معذرت میخوام! [IMG] پست ادیت شد خودم باهاش صحبت کردم [IMG]

    معذرت میخوام! [IMG] پست ادیت شد خودم باهاش صحبت کردم [IMG]
  17. Lord HellisH

    بترس از قدرت حکایات!! لینک!

    بترس از قدرت حکایات!! لینک!
  18. Lord HellisH

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    من خیلی خوشحال بودم! من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بودیم والدینم خیلی کمکم کردند دوستانم خیلی تشویقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده ای بود… فقط یه چیز من رو یه کم نگران می کرد و اون هم خواهر نامزدم بود…! اون دختر جاقی بود که گاهی اوقات بی پروا با من شوخی های ناجوری می کرد و باعث...
  19. Lord HellisH

    [IMG]

    [IMG]
  20. Lord HellisH

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    در سالهای دور، هنگامی که لرد کبیر (گذشته نا فدا!) مدیر بود و یکی از کاربران او هنوز یک عضو ممتاز، روزی لرد کبیر به او پیشنهاد کرد که او را با ماشین به مقصدش برساند کاربر سوار میشه و راه میفتن… چند دقیقه بعد کاربر پاهاش رو روی هم میندازه و لرد زیر چشمی یه نگاهی به پای کاربر میندازه… کاربر میگه...
بالا