نتایح جستجو

  1. معمار فرناز

    گفتگوهای تنهایی

    ادمها بالاخره ي روزي... ي جايي در يك لحظه تمام ميشوند...نه كه بميرند... نه جوهر احساسشان تمام ميشود.
  2. معمار فرناز

    گفتگوهای تنهایی

    اخر يك شب خواهم گريخت از خودم... بي انكه تو باخبر شدي از لابلاي خوابهايم روزي به جهان ديگر خواهم يافت و خودم را مثل مرسوله اي بي نام ب دورترين مكان ارسال خواهم كرد
  3. معمار فرناز

    گفتگوهای تنهایی

    دلتنگي خوشه انگور سياه است لگد كوبش كن لگدكوبش كن بگذار سربسته بماند مستت ميكند اين اندوه
  4. معمار فرناز

    گفتگوهای تنهایی

    از دل من تا قلم راهي بس دشوار است هرگاه كه دلم شكست اشكم باريد و نوبت به قلم نرسيد آخر با يك بغل بغض و دلي شكسته چه ميتوان نوشت؟ از دل من تا قلم باندازه يك دنيا اشك فاصله است
  5. معمار فرناز

    گفتگوهای تنهایی

    میروم شاید در رفتن امیدی برای شروعی دیگر باشد.کفشهایم پاره و پاهایم نای رفتن ندارند ودلم تنها به دنبال آشیانه ای برای خود میگردد.ای دل خسته برو تا شاید جای خالی نبودنت بودنت را اثبات کند.برو.....
  6. معمار فرناز

    گفتگوهای تنهایی

    با ساز ناكوكت مي رقصاند بغض مرا در شب هاي سرد و دلتنگي چشم هاي باران خورده ات بنگر مرا كه از رقص خاطره ها بر مزار آرزو هامان اشك مي پاشم
  7. معمار فرناز

    گفتگوهای تنهایی

    بگــذار بگـوینـد مغرورم ... ! مـــــــــــن دوسـتـت دارم هــایـم را خـرج کـسـی کـه لیاقتش را دارد میکنم
  8. معمار فرناز

    گفتگوهای تنهایی

    شیشه ی پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست...؟ چه بگویم با تو ؟ دلم از سنگ که نیست گریه در خلوت دل ، ننگ که نیست چه بگویم با تو ؟ که سحرگه دل من باز از دست تو ای رفته ز دست سخت در سینه به تنگ آمده بود
  9. معمار فرناز

    گفتگوهای تنهایی

    سفر تلخي بود ، عبور تو از خط تقديرمن ، به چه بهانه دل خوشي هاي قلب كوچك بي پناه پرستو هاي دلم را به اسارت هرزگي چشم هايت چنگ زدي ؟ نامرد ، بلند بخوانيد آوازتان را قتاري هاي ترانه فروش به تن فروشي دستهاي خاموشش كه مهر سكوت را ميتراشيد بر لب هاي يخ بسته قاصدك هايي اسير در پنچه وحشي باد ، بلند...
  10. معمار فرناز

    گفتگوهای تنهایی

    فــــریاد من همه ،گــــریز از درد بود چرا که من در وحشت انگیزترین شبها آفتــــــاب را به دعــــایی نا امیدانه ... از تو طلــــب کردم
  11. معمار فرناز

    گفتگوهای تنهایی

    امروزم را با تمام من از فصل دلتنگ تو به خواب پروانه ها بخشيدم بگذار عاشق باشند پرستو هاي از كوچ جا مانده من همه نفس هايم را به دستهاي باران خورده ات ميسپارم به سر سپردن واژه ها در غزل هاي بي معنا مي سپارم تو از من جاري ميشوي و من از تو گم ميشوم در تقويم ديواري سالهايم را همه به...
  12. معمار فرناز

    گفتگوهای تنهایی

    اين حق من نبود..... كجاي قصه بد بود ناز نگاه من در ترديد واژه هاي ساده در مدار كمرنگ زمان ، كجاي قصه بد نوشت كه بد خواندي مشق سياه سرنوشت مرا بر تقدير چشم هاي بي گناه خورشيد ؟ اين حق من نبود ..... باورم سخت شكست خورد در بازي عشق تو ، آه چه درد ناك بود دل دادن هاي بي انصاف واژهاي بي مهار تو ،...
  13. معمار فرناز

    گفتگوهای تنهایی

    تو كه از من دل بريده اي چشم هايم را به نفس هاي آينه هاي خسته ام پس بده بگذار كه از ترديد نبودن ساعت هاي دلتنگي قاصدك ها در قاموس باد به تنهايي واژه ها در تقدير سياه نوشت دفتر ها جاده ها را به مسافر هاي بي راه نبازد من از دل بريدن به ريشه هاي خون آشام رسيده ام پس بگذار كه از مرگ دل...
  14. معمار فرناز

    گفتگوهای تنهایی

    آواز عاشقانه‌ی ما در گلو شکست حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست دیگر دلم هوای سرودن نمی‌کند تنها بهانه‌ی دل ما در گلو شکست سربسته ماند بغض گره‌خورده در دلم آن گریه‌های عقده‌گشا در گلو شکست ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد ای وای، های های عزا در گلو شکست آن روزهای خوب که دیدیم، خواب...
  15. معمار فرناز

    گفتگوهای تنهایی

    باید فراموشت کنم چندیست تمرین میکنم من می توانم ! می شود ! آرام تلقین میکنم حالم، نه اصلا خوب نیست، تا بعد، بهتر می شود فکری برای این دل آرام غمگین میکنم من می پذیرم شکست خویش را می روم از رفتنم دل شاد باش !!! خود را برای درک این، صد بار تحسین میکنم کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسم...
  16. معمار فرناز

    گفتگوهای تنهایی

    این روزها بغض دارم.کریه دارم.تا دلت بخواهد اه دارم...ولی بازیگرخوبی شده ام ..میخندم به دنبال ویلچری هستم برای روزگار...ظاهرا پایی برای امدن بامن ندارد... خدایا ازتجربه تنهاییت برایم بگو این روزها سراپاگوشم...
  17. معمار فرناز

    گفتگوهای تنهایی

    گاهی یکی می آید.. می گوید و می خواند و می شنود.. اما ناگاه میرود.. بی خداحافظی، بی نگاهی، بی هیچ چیزی، آخر چه میداند چه تلخ است منتظر ماندن در پس کوچه های انتظار..
  18. معمار فرناز

    گفتگوهای تنهایی

    و من ، تنهاییم را به آغوش میکشم و هم نوا باباران... به خوابی عمیق پناه میبرم... ریتم ِ سکوت ِ تنهایی و همهمه ی قطرات ِ باران کاش خوابم ابدی باشد من از تکرار این روزها ،خسته ام... خ س ت ه...
  19. معمار فرناز

    گفتگوهای تنهایی

    سنگ هایی که به دیوار فراق تو زدم کعبه میشد من اگر خانه بنا می کردم...
  20. معمار فرناز

    همخوانی کنکور کارشناسی ارشد معماری دانشگاه آزاد 94

    اسكيس خوب بود اما تئوري نه
بالا