امان از تنهایی!! چوپان قصه ما دروغگو نبود او تنها بود
و از فرط تنهایی صدای گرگ سر می داد
افسوس که کسی تنهایی اش را درک نکرد
و همه در پی گرگ بودند!!
در این میان فقط گرگ فهمید که چوپان تنهاست
باز امشب غزلی کنج دلم زندانیست اسمان شب بی حوصله ام طوفانیست
هیچکس...