نتایح جستجو

  1. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    مگذران روز سلامت به ملامت حافظ چه توقع ز جهان گذران می​داری
  2. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول عاقبت با همه کج باخته​ای یعنی چه
  3. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    دلا دایم گدای کوی او باش به حکم آن که دولت جاودان به
  4. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی
  5. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    دو یار زیرک و از باده کهن دومنی فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
  6. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    حافظ حافظ تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد
  7. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    حافظ حافظ تا چه کند با رخ تو دود دل من آینه دانی که تاب آه ندارد
  8. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد خداش در همه حال از بلا نگه دارد
  9. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    حافظ حافظ زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
  10. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    حافظ حافظ در مقامی که به یاد لب او می نوشند سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش
  11. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد ای شاخ گل رعنا از بهر که می​رویی
  12. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
  13. gh_engineer

    رباعی و دو بیتی

    خاقانی خاقانی ای دوست غم تو سربه سر سوخت مرا چون شمع به بزم درد افروخت مرا من گریه و سوز دل نمی‌دانستم استاد تغافل تو آموخت مرا
  14. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    خاقانی خاقانی بی زحمت تو با تو وصالی است مرا فارغ ز تو با تو حسب حالی است مرا در پیش خیال تو خیال است تنم پیوند خیال با خیالی است مرا
  15. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    دهان تنگ شیرینش مگر ملک سلیمان است که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد
  16. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
  17. gh_engineer

    رباعی و دو بیتی

    خاقاني خاقاني ناوک زن سینه‌ها شود مژگانت افسون‌گر دردها شود مرجانت چون درد بدید آن لب افسون خوانت از دست لبت گریخت در دندانت
  18. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    در بخشش حسن آن رخ و زلفی که توراست یک قسم فتادند چنان کایزد خواست حسن تو بهار است و شب و روز آراست قسم شب و روز در بهار آید راست
  19. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    خاقاني خاقاني رخ زرد و خجل گشت و به مغرب پیوست پیرایه سیه کرد و به ماتم بنشست
  20. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو به هواداری آن عارض و قامت برخاست
بالا