نتایح جستجو

  1. FA-HA

    رمان نوژن

    هاتف سری تکون داد که گفتم:حرف اصلی رو بزن.می دونم حاشیه و مقدمه چینی کلافه ا ت میکنه. هاتف_اومدم بپرسم ببینم میخوای چیکار کنی؟تصمیمت چیه؟ انگار من نبودام اما صدائی از ته دلم گفت:طلاق! هاتف اصلا جا نخورد فقط گفت:خوب فکراتو کردی؟ نه،به تنها چیزی که فکر نکرده بودم همین بود.جواب دادم:آره! هاتف مشخص...
  2. FA-HA

    رمان نوژن

    نوژن_چه میدونم؟!من خل دیگه زدم به سیم آخر! اینو گفت و زد زیر خنده و من محو تماشای خنده زیباش بودم.من این نوژن میشناختم و عاشقش بودم نه مرد وحشتناک چند دقیقه پیش رو. نوژن_به چی نیگا میکنی؟ -به مردی که بعد از خدا میپرستم!مگه میشه تو کنار من باشی و من حتی برای یک ثانیه به کس دیگهای فکر کنم؟...
  3. FA-HA

    رمان نوژن

    ژاله_قهوه میارم،ولی فکر نکن از اون حرفت هم ساده میگذرم. ایمان_چشمم کور سر امتحان تقلب میرسونم.دیگه؟امری،فرمایشی ژاله_زبون باز مکار! ژاله رفت که با قهوه برگرده،. نوژن_ببینم شما دو تا تو دانشگاه هم همینطوری هستین؟لابد همه واحدهاتون هم با هم برمیداریين بیچاره اون استاد! ژاله با قهوه ها رسید که...
  4. FA-HA

    رمان نوژن

    اردشیر بین خنده گفت:استغفر الله این حرفا چیه؟! هاتف_تو یکی نمیخواد از من حمایت کنی!بشین اون کره عسلتو بریز تو حلقت حرف هم نزن. نوژن_هاتف خودتو به اون راه نزن.این کارا فقط از تو بر میاد. کوروش_مثل اینکه پرونده ا ت خیلی سیاهه هاتف. هاتف با حالت گریه گفت:آخه شماها چرا باور نمیکنین،من پاکم عین برگ...
  5. FA-HA

    رمان نوژن

    چند هفته بعد بود که حنانه برای همیشه ایران رو ترک کرد.مهلا مسخره میکرد و میگفت:یادته به من میگفتی نرو تو غربت تنهایی ساخته؟؟بیا حالا من دو برابر تو اینجا فامیل پیدا کردم.اصلا من از دست اینا فرار کردم اومدم یخورده خوش باشم،اینا منو ول نمیکنن.هر جا میرم مثل جوجه اردک پشت سرم روون میشن!ولی میگم...
  6. FA-HA

    رمان نوژن

    گوشی رو گذاشتم و حاضر شدم.بابا یه سر ظهر اومده بود و باز دوباره با علی رفته بودن دنبال هاتف.مهری هم داشت به نازلی دیکته میگفت. مهری_کجا میری؟ -یه سر میرم خونه.حنانه بود زنگ زد.فکر میکنم خدا بخواد یه خبرایی از هاتف داره.ببخش تو رو خدا من میرم تنها میمونی.مامان اینا بیدار شدن یه جوری بهشون نگی هول...
  7. FA-HA

    رمان نوژن

    -می دونم اونقدرا هم که نشون میدی خر نیستی!خودت خوب میدونی برای چی اومدم،پس خودتو به اون راه نزن. حنانه که از صدای گرفته ا ش مشخص بود چقدر خود خوری کرده،یه مرتبه بغضش ترکید و زد زیر گریه.به قدری سوزناک گریه میکرد که دل آدمو به درد میآورد.رفتم کنارش نشستم و سرشو روی شونه ا م گذاشتم. -چرا نمیگی چی...
  8. FA-HA

    رمان نوژن

    روزهای بعد با سرعت و به شیرینی میگذشت.ماه عسلمون که به اسپانیا رفتیم،مهمونیهای پاگشایی که بعد از بر گشتنمون دعوت میشدیم و از همه مهمتر شب تولدم که نوژن مهمونی بزرگی داد و هر کسی رو که میشناخت دعوت کرد،همه و همه خاطراتی به یاد موندنی و شیرینی برامون به جا گذاشت. تا چند ماه نوژن قید کار کردن و من...
  9. FA-HA

    راستي اگه مشكل املايي يا تايپي داشت ببخشيد چون بايد سريع تايپ مي كردم احتمالا تعدادش زياده

    راستي اگه مشكل املايي يا تايپي داشت ببخشيد چون بايد سريع تايپ مي كردم احتمالا تعدادش زياده
  10. FA-HA

    رمان نوژن

    مامان_هیچی بابا،بچه بازی اردشیر. -چطور مگه؟ مامان_عموت بیچاره قرار خواستگاری گذاشته بود،بدون اطلاع اردشیر که مثلاً تو عمل انجام شده بزارتش.اردشیر هم که میفهمه خواستگاری که نمیره هیچ،کلی هم با این بیچارهها دعوا میکنه.حالا بیای اینجا خودت میفهمی. -باشه،پس میبینمتون.فعلا خدا حافظ. مامان_خداحافظ...
  11. FA-HA

    رمان نوژن

    -وای نه اصلا،فقط میخوام یه لباس رسمی تر براتون انتخاب کنم. مهناز_باشه برو سر کمد ببین چی دوست داری. مهناز یه کت و دامن آبی سیر داشت که من خیلی دوسش داشتم.یه تاپ خیلی قشنگ با یه کت کوتاه کمری داشت و دامنش تا بالای زانو میرسید. -این چطوره مادر جون؟ مهناز_خیلی خوبه.اتفاقا منم اینو خیلی دوست...
  12. FA-HA

    رمان نوژن

    مهناز_ممنون دختر گلم،خونواده ت هم به من لطف دارن،اما من هتل راحت ترم. با حالتی که مهناز پیدا کرده بود بهتر دیدیم فعلا چیزی نگیم.همه با هم رفتیم سمت ماشین که من چیزی دیدم که مطمئنم که تا آخرین روز زندگیم همیشه برام تکرار خواهد شد. وقتی داشتیم از در سالن خارج میشدیم تا به محوطه بریم،در گوشه دیگه...
  13. FA-HA

    رمان نوژن

    دومین نفر کتی بود که بلافاصله بعد از حاضر شدن مدرکش رفت کیش و شد مدیر یه شرکت که با پسر شریک پدرش تازه اونجا رو تاسیس کرده بودن.هر چی بهش میگفتم حالا چرا کیش؟جواب سر بالا میداد و با دلایلی که حتی نمیشد واقعا هم گفت دلیل،میخواست اثبات کنه که اونجا آینده داره و کلی پول توشه این چیزا.یا اینکه...
  14. FA-HA

    رمان نوژن

    اولین اختلافمون همون روزها پیش اومد.از چند روز قبل زن عمو همه رو دعوت کرده بود تا شب جمعه دور هم باشیم.البته بی مناسبت هم نه،تولد اردشیر بود و من هم از قبل به نوژن گفته بودم،ولی نوژن درست روز پنج شنبه برای بعد از ظهر بلیت تئاتر گرفته بود.وقتی بهش مهمونی شب و یاد آوری کردم،ناراحت شد و گفت:حالا که...
  15. FA-HA

    رمان نوژن

    مامان اینا همه در تدارک مراسم نامزدی بودن و منو نوژن به بهانه خرید با هم بودیم و اصلا خونه پیدامون نمیشد.تازه وقتی برمی گشتیم نوبت تلفن بود که تا آخر شب از دستمون نمیافتاد. لباس نامزدیم پیرهن نباتی رنگ و بی نهایت زیبائی بود که مادر نوژن برام فرستاده بود.هر چند نوژن خیلی اصرار کرده بود که برگرده...
  16. FA-HA

    رمان نوژن

    بابا_خیلی باید دقت کنی هستی.اگه نوژن مشکلی داشته باشه حتما تو دوره نامزدی با رفتارش یه هشدارهایی بهت میده.هر وقت که دیدی نمیتونی با این آدم زندگی کنی،هیچ فکر حرف بقیه و این مزخرفات نباش و بلافاصله همه چی رو به هم بزن.نامزدی برای همین چیزاست دیگه. خوشحال بودم،خیلی خوشحال.با حرفایی که زده بودن فکر...
  17. FA-HA

    سلام ببخشيد كامپيوترم خراب شد منم تايپ شده شو روي فلش نداشتم براي همين نتونستن بزارم اما الان...

    سلام ببخشيد كامپيوترم خراب شد منم تايپ شده شو روي فلش نداشتم براي همين نتونستن بزارم اما الان حسابي برات مي زارم تا جبران بشه
  18. FA-HA

    سلام ببخشيد كامپيوترم خراب شد منم تايپ شده شو روي فلش نداشتم براي همين نتونستن بزارم اما الان...

    سلام ببخشيد كامپيوترم خراب شد منم تايپ شده شو روي فلش نداشتم براي همين نتونستن بزارم اما الان حسابي برات مي زارم تا جبران بشه
  19. FA-HA

    رمان نوژن

    فصل سیزدهم -سلام پندار چطوری؟ پندار_شنیدم جوابت مثبت بوده. -خب؟ پندار_نوژن بهت گفت؟ -آره همه چی رو گفت. پندار_و تو باز هم میخوای باهاش ازدواج کنی؟ -خب معلومه. پندار_یعنی برات مهم نیست؟هستی هیچ میفهمی میخوای چیکار کنی؟ -آره من خوب میفهمم.چیزی که ازش سر در نمیارم کارای توئه.تو چت شده پندار؟اصلا...
  20. FA-HA

    رمان نوژن

    مامان_پس من چی؟این همه سال زندگی تو غربت.اونقدر برای بچهام ارزش ندارم که این باقی مونده عمرم رو هم میخواد تنهام بذاره؟خب منم دوست دارم. -بحث وابستگیه.منم از این به بعد بهت سر میزنم.میام،برات نامه میدم،بهت زنگ میزنم. مامان_نامه و تلفن هیچ وقت نمیتونه جای بچه آدمو برام بگیره. بوسیدمشو گفتم:از من...
بالا