گفتی بچه غربی دیگه....
انقدر گفتیم خندیدیم تو مترو خوش نگذشت؟:surprised::surprised::surprised:...خوب بود که ... مخصوصا وقتی 12 شب رسیدم خونه قیافه مامانم دیدنی بود: :w00::w06:
نشنیدم...کدوم محل؟....(به اون اس ام اسی که بهت دادم عمل کردی؟طرف داره هنوز عرعر می کنه ها:D)
نفهمیدی مگه؟سوفیا...
:w27::w27::w27:
مهندس هم رشته ایم که...افتخارش نصیبمون نشد ببینیمت...خیلی شرمنده که دیر رسیدیم...ایشالله تو میتینگ تهران ببینیمتون...از خانمتون هم عذر خواهی کنین...شرمنده که دیر کردیم:w27::w27::w27:
:surprised::surprised::surprised:
اگه یکم دیگه اصرار کنی می گم:D
:w27::w32:
آیهان جان دلش کتک می خواد...میتینگ بعدی با من هماهنگ باش یه حال اساسی به یکی از دوستان بدیم
:surprised::surprised::surprised::surprised::w06::w06::w00::w00:
شرمنده ام به خدا...چاکرتیم...صدات خوب بود...ولی به قول سمانه هیف که کارمون عجله ای شد...ایشالله دفعه های بعد...اینم به افتخارت...ا:w32: اونی که تکی می خونه تویی بقیه اش ماییم که دارم همنوازی می کنیم:w27:
بابا...گیم خور...تو شماره دوش شخصیتش تغییر کرده دیگه... من که سیستمم نفتیه این جور چیزا رو بازی نمی کردم ولی قدیما گیم خور تیر بودم...دیابلو-گریم فندنگو-شاهکار لوکاس آرتز: جزیره میمون هاو... یادش بخیر
هر کی که
با ما کل کل کرده ترسیده
***اش به گلوش چسبیده
چون توی خونه اش شب دیده تصویر مردی که
توی دست راستش هفت تیره
اون یکی دستش شمشیره
تو هم بپا اون شب نزدیکه
سلام به همگی...به بچه هایی که اومدن:
اول از همه از sofia تشکر کنم که انقدر مرام گذاشت و از شرقی ترین نقطه تهران به غربی ترین نقطه سفر کرد...واقعا الان که دارم پست می زنم نمی دونم رسیده خونه یا نه...سوفیا اگه رسیدی یه پست بزن...از سمانه به خاطر قراری که گذاشت و این همه با سمیرا معطل شدن از سامان...