یک روز از فاصله ی صفر تا بی نهایت با تو تب کردم و تو در این دنیای دست بالای دست، از راه دور دستم را محکم گرفتی!..نوشتم به یادگار، دور از تو اما نزدیک، میدانی از چه سخن می گویم، تنها تو میدانی...تو را نه داشتم و نه دارم...هنوز می شنوم لحظه لحظه قدم هایت را که با هر نسیم می خواندم شمار عابران خسته...