با درود
دیدار
توی افکار خودم غرق بودم ، داشتم به این فکرمی کردم که چطوری به اینجا رسیدم .
انگاری همه چیز خیالی بوده ، راستش دیگه نمی تونم فرق بین واقعیت و خیال رو
تشخیص بدم .
نیم ساعتی میشه که یه نفر دنبالمه ، کمی عجیبه ، اما اصلا نمی ترسم .
خوب من دست کم یه دفعه مردم ، پس دیگه باید...