نتایح جستجو

  1. جاده

    آدم ها را بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشی دوست بدار کاری که خدا با تو می کند:w27:

    آدم ها را بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشی دوست بدار کاری که خدا با تو می کند:w27:
  2. جاده

    رد پای احساس ...

    بعضی آدما رو نمی شود داشت فقط میشود یه جور خاصی دوستشان داشت بعضی آدما اصلا برای این نیستند که برای تو باشند یا تو برای آنها اصلا به آخرش فکر نمیکنی آنها برای اینند که دوستشان بداری آن هم نه دوست داشتن معمولی نه حتی عشق .. یه جور خاصی دوست داشتن که اصلا هم کم نیست ... این آدمها حتی وقی که...
  3. جاده

    رد پای احساس ...

    دلم برای تو که نه ولی برای کسی که فکر میکردم تو بودی تنگ شده......
  4. جاده

    رد پای احساس ...

    دیگر مرا نگاه نکن! دیگر مرا نگاه نکن! چشمهایت مرا عــــــــــــــــاشـــــــــــق میکنند... چشمهایت دوباره مرا شـــــــــــــــاعــــــــــــر میکنند...
  5. جاده

    رد پای احساس ...

    حرفی برای گفتن ندارم، حرفی برای نوشتن نیست! همه ی خاطره هـا از ذهن خسته ام کوچ کرده اند و خطوط دفترم از این سـیاه مشـق های زندگی به تنگ آمده اند پس تراش می کـنم مدادم را و پاک می کنم و دور می ریزم اما... گاهی یادم میرود ورق پاره های دلم مچاله اند!
  6. جاده

    رد پای احساس ...

    زمان روی لحظه ی غمگین رفتنت متوقف شد ساعت ۵ ماند ساعت ۵ می ماند من هنوز در همان لحظه ایستاده ام رو به رفتنت رو به راه بی رحم عبور آرام می روی و آرام ذوب می شوم رو به رفتنت ایستاده ام با اشک های تلخ و غم انگیزی که روی صورتم سیل به راه انداخته اند آرام آرام دور می شوی آرام آرام محو می...
  7. جاده

    رد پای احساس ...

    سکــــــــــــوت عجب فریاد رســایی است، آنجا که حنجره ای برای فریـــاد نمی ماند...
  8. جاده

    رد پای احساس ...

    دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا، دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را… این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی! باید آدمش پیدا شود! باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد! سنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده،...
  9. جاده

    رد پای احساس ...

    گنجه باد کرده ی تنهایی را باز می کنم، خرواری از شعر می ریزد روی دامن لحظه هایم. اوقاتم شعر و نان من فکر و شرابم سکوت و دعاست.. و خدایم همان است که می گویند " در همین نزدیکی ست." سبد گریه های نارس را می کشانم تا سرچشمه ی اشک، تحویل خدا می دهمش تا گره از بغض های نشکسته م بگشاید.. ...شعر من...
  10. جاده

    رد پای احساس ...

    باید فراموشت کنم چندی است تمرین می کنم من می توانم می شود آرام تلقین می کنم حالم نه، اصلا خوب نیست تا بعد بهتر می شود فکری برای این دل آرام و غمگین می کنم من می پذیرم رفته ای و برنمی گردی، همین خود را برای درک این، صد بار تحسین می کنم کم کم ز یادم می روی، این روزگار و رسم اوست این...
  11. جاده

    رد پای احساس ...

    قاصدک حرف دلم را تو فقط می دانی نامه عاشقیم را تو فقط می خوانیقاصدک هیچ کسی با من نیست همه رفتند، تو چرا می مانی؟
  12. جاده

    رد پای احساس ...

    کاش می گفتی چیست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است...
  13. جاده

    رد پای احساس ...

    بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد.
  14. جاده

    رد پای احساس ...

    از آن سوی کویر بی کسی در پی سرابی خوشچه بی تاب آمدم!کسی پاهای زخمی ام را ندیدتشنگی ام را حس نکردحتی فریاد زدم،نشنید.هیچ از خود پرسیده ای: چرا ناگاه فروغ نگاهی محو می شود؟!
  15. جاده

    رد پای احساس ...

    دنیا کوچکتر از آن است که گم شده ای را در آن یافته باشی. هیچ کس اینجا گم نمی شود! آدم ها به همان خون سردی که آمده اند، چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند. یکی در مه... یکی در غبار... یکی در باران... یکی در باد... و بی رحم ترین شان در برف. آنچه به جا می ماند ردپایی است و خاطره ای که هر از گاه،...
  16. جاده

    رد پای احساس ...

    هر آنکس عاشق است از جان نترسد یقین از بند و از زندان نترسد دل عاشق بود گرگ گرسنه که گرگ از هی هی چوپان نترسد
  17. جاده

    رد پای احساس ...

    در زندگی یاد گرفتم دوست شوم، بخندم، گریه کنم، گاهی بغض کنم، ببخشم...ولی ای کاش یاد می گرفتم که گاهی، فقط گاهی نیز فراموش کنم.
  18. جاده

    رد پای احساس ...

    دستم به آسمان نمی رسید نه برای چیدن ستاره ها و نه برای تکاندن دانه های برف از روی ابرها دست هایم را به سویش دراز کردم و «آمین» گفتم شبم پرستاره شد و دانه های برف موهایم را نوازش کردند.
  19. جاده

    رد پای احساس ...

    آمدم، و اکنون می سوزم؛ نمی دانم به چه جرمی؟ خاطرات همچون طوفانی جان خسته ام را در هم کوبید، ویران تر از همیشه، و تو هرگز بر این ویرانه ها گذر نکردی ... !
  20. جاده

    رد پای احساس ...

    روزی وقتـــــــي به گل نيلوفر نگاه مي کردم ترستموم وجودمو برداشت که شايد منم يه روزمثل گل نيلوفر تنــــــــــــــــها بشم. سريع از کنارمرداب دور شدم. حالا وقتي که ميبينم خودم مرداب شدم دنبال يه گل نيلوفر مي گردم که از تنهايي نميرم و حالا مي فهمم گل نيلوفر مغـــــرور نيست...
بالا