نتایح جستجو

می خواهم خود را مومیایی کنم که از این تهی بودن ها به فساد نرسم درد عظیمی ست دانایی بی آنکه بتوانی آن گاه که پر پروازت را سنگین می کنند که بال نگشوده نشست کنی اما... نه با وجود همه اینها نه تو تسلیم می شوی و نه من... :gol:

می خواهم خود را مومیایی کنم که از این تهی بودن ها به فساد نرسم درد عظیمی ست دانایی بی آنکه بتوانی آن گاه که پر پروازت را سنگین می کنند که بال نگشوده نشست کنی اما... نه با وجود همه اینها نه تو تسلیم می شوی و نه من... :gol:

می خواهم خود را مومیایی کنم که از این تهی بودن ها به فساد نرسم درد عظیمی ست دانایی بی آنکه بتوانی آن گاه که پر پروازت را سنگین می کنند که بال نگشوده نشست کنی اما... نه با وجود همه اینها نه تو تسلیم می شوی و نه من... :gol:

می خواهم خود را مومیایی کنم که از این تهی بودن ها به فساد نرسم درد عظیمی ست دانایی بی آنکه بتوانی آن گاه که پر پروازت را سنگین می کنند که بال نگشوده نشست کنی اما... نه با وجود همه اینها نه تو تسلیم می شوی و نه من... :gol:

می خواهم خود را مومیایی کنم که از این تهی بودن ها به فساد نرسم درد عظیمی ست دانایی بی آنکه بتوانی آن گاه که پر پروازت را سنگین می کنند که بال نگشوده نشست کنی اما... نه با وجود همه اینها نه تو تسلیم می شوی و نه من... :gol:

می خواهم خود را مومیایی کنم که از این تهی بودن ها به فساد نرسم درد عظیمی ست دانایی بی آنکه بتوانی آن گاه که پر پروازت را سنگین می کنند که بال نگشوده نشست کنی اما... نه با وجود همه اینها نه تو تسلیم می شوی و نه من... :gol:

می خواهم خود را مومیایی کنم که از این تهی بودن ها به فساد نرسم درد عظیمی ست دانایی بی آنکه بتوانی آن گاه که پر پروازت را سنگین می کنند که بال نگشوده نشست کنی اما... نه با وجود همه اینها نه تو تسلیم می شوی و نه من... :gol:

می خواهم خود را مومیایی کنم که از این تهی بودن ها به فساد نرسم درد عظیمی ست دانایی بی آنکه بتوانی آن گاه که پر پروازت را سنگین می کنند که بال نگشوده نشست کنی اما... نه با وجود همه اینها نه تو تسلیم می شوی و نه من... :gol:

می خواهم خود را مومیایی کنم که از این تهی بودن ها به فساد نرسم درد عظیمی ست دانایی بی آنکه بتوانی آن گاه که پر پروازت را سنگین می کنند که بال نگشوده نشست کنی اما... نه با وجود همه اینها نه تو تسلیم می شوی و نه من... :gol:

می خواهم خود را مومیایی کنم که از این تهی بودن ها به فساد نرسم درد عظیمی ست دانایی بی آنکه بتوانی آن گاه که پر پروازت را سنگین می کنند که بال نگشوده نشست کنی اما... نه با وجود همه اینها نه تو تسلیم می شوی و نه من... :gol:

مرسی،خوشحالم کردی محسن عزیز با پیغامت فعلا:gol:

مگو شعر تو سر تا پا گنه بود از این ننگ و گنه پیمانه ای ده

مرسی،امیدوارم بتونم هرچند تموم سرمایه گذاریم برای سال آیندس اما ..... موضوعش این بود: هیدرولوژی و مدیریت منابع آب در سد سازی البته من باید ربطش می دادم به شبکه های آبیاری و زهکشی.

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد

پروژه داشتم آقای مهندس،البته اینم بگم دو هفته ای میشه تحویلش دادم:redface: بنظرت اگه حالا شروع کنم میتونم جمش کنم یا نه؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!

در خرمی گشودی چو جمال خود نمودی ره درد و غم ببستی ، چو شراب ناب دادی همه کس نصیب دارد ز نشاط و شادی اما به من فقیر مسکین ، غم بی حساب دادی

نه،کارشناسی ام از هر طرف دارن بهم میگن بخون برای ارشد که امسال قبول شی اما هنوز شروع نکردم،فکر می کنم دیر هم شده برای منی که از مهر باید برم دانشگاه.. شما خودت بهتر می دونی عملا هیچ وقتی نمی مونه....

دقیقا.... راستی شما آزمون ندادی برای ارشد؟

منم مرسی از قبول دوستی:gol: خوشحال شدم.

به به... به سلامتی،مبارکه:w23: امتحانا خوب بود اما یه سالی مونده تا مثل شما به آرامش برسم:redface: