من از شب تاريك و تير مي ترسم
دلم اسير طلسم دروغ آزادي است
كه از غل و زنجير اين اسير مي ترسم
بمان كنار بستر من هبوط نزديك است
ميان خواب و خيال از كوير مي ترسم
ببين براي تو مردن بهانه لازم نيست
ولي از اينكه بگويي بمير مي ترسم
يا خمش سازي خروش بي شكيبم را
يا ترا من شيو ه اي ديگر بياموزم
دانم از درگاه خود مي رانيم،اما
تا من اينجا بنده تو آنجا خدا باشي
سرگذشت تيره من سرگذشتي نيست
كز سرآغلز و سرانجامش جدا باشي
چيستم من زاده يك شام لذتبار
ناشناسي پيش ميراند دراين راهم
در شبان غم تنهایی ما
شاپرک هم به چراغی نپرید
قدم هیچ فرشته به ره خانه ی ما راه نبرد
هیچ کس مرگ دل زخمی ما را که ندید
هیچ شعله اجاق سرد ما گرم نکرد
دست من رو به دعا خشک شد اما انگار
که خدا هم به دل زخمی ما رحم نکرد..
من از ساعت 9 صبح من همينطوري آن لاين هستم
هم كار ميكنم هم توي باشگام صفحه رو نمي بيندم
مي فرستم پايين مايم ديگه
ببين چقدر فعالم از تو هم زرنگتر:biggrin:
هميشه آن لاينم از صبح كه ميام
هم كار و هم تفريح