نتایح جستجو

  1. bahar-64

    علم بهتر است یا ثروت؟؟؟

    شک نکنید ثروت
  2. bahar-64

    فیلی که باهاش مثل ابر بهار اشک ریختی چی بوده؟؟؟

    معمولا زود اشکم در میاد ولی فیلم "میم مثل مادر" خیلی اشک ریختم به طوری که آخر فیلمو تماشا نکردم
  3. bahar-64

    مشاعرۀ سنّتی

    اینطور عادلانه نیست! چشمانت را زمین بگذار بیا دست خالی بجنگیم . . .
  4. bahar-64

    مشاعرۀ سنّتی

    دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
  5. bahar-64

    مشاعرۀ سنّتی

    یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب کز هر زبان که می شنوم نامکرر است
  6. bahar-64

    مشاعرۀ سنّتی

    اگر دشنام فرمایی واگر نفرین دعا گویم جواب تلخ می زیبد لب لعل شکر خارا
  7. bahar-64

    مشاعرۀ سنّتی

    دی شیخ با چراغ گشت همی گرد شهر کز دیو و دد ملولمو انسانم آرزوست
  8. bahar-64

    مشاعرۀ سنّتی

    یار مردان خدا باش که در کشتی نوح هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
  9. bahar-64

    مشاعرۀ سنّتی

    شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
  10. bahar-64

    مشاعرۀ سنّتی

    مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم جرس فریاد میدارد که بربندید محمل ها
  11. bahar-64

    مشاعرۀ سنّتی

    ما را بر آستان تو بس حق خدمت است ای خواجه بازبین به ترحم غلام را
  12. bahar-64

    مشاعرۀ سنّتی

    یارب به خدایی خداییت وانگه به کمال پادشاییت کز عشق به غایتی رسانم کاو ماند اگر چه من نمانم
  13. bahar-64

    مشاعرۀ سنّتی

    در این درگه که گه گه که که و که که شود ناگه مشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه
  14. bahar-64

    مشاعرۀ سنّتی

    بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم !
  15. bahar-64

    مشاعرۀ سنّتی

    من و همصحبتی اهل ریا دورم باد از گرانان جهان رطل گران ما را بس
  16. bahar-64

    مشاعرۀ سنّتی

    من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند
  17. bahar-64

    مشاعرۀ سنّتی

    اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
  18. bahar-64

    مشاعرۀ سنّتی

    لیلی که چنان ملاحتی داشت در نظم سخن فصاحتی داشت
  19. bahar-64

    مشاعرۀ سنّتی

    می تراود مهتاب می درخشد شب تاب نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک غم این خفته ی چند خواب در چشم ترم می شکند
  20. bahar-64

    مشاعرۀ سنّتی

    می روم خسته و افسرده و زار/ سوی منزلگه ویرانه ی خویش به خدامی برم از شهر شما /دل شوریده و دیوانه ی خویش
بالا