تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدن این خونبار ناهنجار
تفنگ دست تو یعنی
زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیای کن
ندارم جز زبان دل زبان دل
دلی لبریز از مهر تو
ای با دوستی دشمن
زبان آتش و آهن
زبان خشم خونریزیست
زبان قهر چنگیزیست
بیا بنشین بگو بشنو سخن شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو...