حافظ
حافظ
درویش را نباشد برگ سرای سلطان
ماییم وکهنه دلقی کاتش در آن توان زد
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند
عشق است وداو اول بر نقد جان توان زد
گر دولت وصالت خواهد دری گشودن
سرها بدین تخیل بر آستان توان زد
عشق و شباب و رندی مجموعه مرادست
چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد