نميدونم...
شايد اونقدر گناهكارم كه خدا منو به آرزوهام نميرسونه
پس فقط يه راه براي خودم ميدونم
اونم
تا آخر عمرم بشينم و طلب آمرزش كنم...
......
بلكه بار گناهانم سبك بشه
آرزوهام تو دلم موند
حسرت تا آخر عمر آرومم نميگذاره.....
يار من عاشق بارونه
از نسل درياست
خدايا كوچه تنهايي منو باروني كن
از كوچه راهي به دريا باز كن
شايد به عشق بارون برگرده
تا من ديگه تنهايي تو كوچه قدم نزنم و
دستش تو دستام به سمت دريا بريم و مثل گذشته تو ساحل قدم بزنيم
وقتي تمام وجودم رو از احساس پر كردي و يكدفعه از تو خالي شدم
تنهاي تنها
خالي تر از هميشه....
در انتظار روزي خواهم ماند كه تنهاييم دوباره از احساس تو پر شود
ميداني فراقت با دل من چه ميكند
نه
نه
نه
نميداني......
اگر ميدانستي لحظه اي تنهايم نميگذاشتي
برگرد تا بيشتر از اين در فراق وجودت
گريه را
عشق را
خنده را
محبت را
و گذشت را فراموش نكنم
تمام خوشيم ديدن لبخند زيباي تو ه
لبخندت رو ازم نگير
بيا و دوباره تنهايي مو پركن
منتظرتم
هر وقت بياي حرفاتو فراموش ميكنم
دلتنگتم
لحظاتم رو با نبودنت سياه نكن
بيا و روشني بخش زندگي م باش
سخت نگير
ببخش منو
فقط بيا........