مادر یعنی گنج عشق
شبی پسر کوچکی یک برگ کاغذ به مادرش داد . مادر در حال آشپزی بود دستهایش را با حوله تمیز کرد و نوشته ها را با
صدای بلند خواند. پسر کوچولو با خط بچه گانه
نوشته بود :
صورتحساب:
۱ـ تمیز کردن باغچه 500 تومان
۲- مرتب کردن اتاق خواب 500 تومان
۳- مراقبت کردن از...