دلت که بگیرد از کسی...
چشمانت که ابری شود از کسی...
دستانت که تنگ شود برای کسی..
این همه کابوس می شود همان جبر زمانه...
میشود درد برای دلت...
و عوض می کند تورا..
میگیرد از دنیایت لبخند و حال خوب را...
و چقدر ساده دلتنگ روز های شادت می شوی...
دلت که بگیرد از کسی...
باز نمی شود مگر به دست...
گاهی رفتن بهانه می شود برای دلت
که سرکوب کنی هر آنچه هست
هر آنچه را که دوست میداری
که سرکوب کنی دوست داشتن را
عشق را
و تو چه میدانی
پشت هر بغض فرو خفته من
درد دوری و دلتنگی فریاد میکند...
و تو را می خواند..
و تو را می خواند.
تو را!
"زهرا "