نتایح جستجو

  1. محـسن ز

    سلام خوبی سلامتی تعجب سری زدی اره دیگه پیر شدیم برکنارمون کردن کجایی چه میکنی دلتنگ شدیم برات

    سلام خوبی سلامتی تعجب سری زدی اره دیگه پیر شدیم برکنارمون کردن کجایی چه میکنی دلتنگ شدیم برات
  2. محـسن ز

    مشاعرۀ سنّتی

    منم جانا و جانی در هوایت ندارم هیچ جز جانی دگر باز دلم زنجیر هستی بگسلاند اگر بر دل کنی ناگاه در باز
  3. محـسن ز

    كوي دوست

    ای در درون جانم و جان از تو بی خبر وز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان در جان و در دلی دل و جان از تو بی خبر
  4. محـسن ز

    فراق یار

    توبه کردم که دگر شعر نگویم ز فراق این دل توبه شکن با غم عشقت چه کند؟
  5. محـسن ز

    فراق یار

    آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم آمده‌ام چو عقل و جان از همه دیده‌ها نهان تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم آمده‌ام که ره زنم بر سر گنج شه زنم آمده‌ام که زر برم زر نبرم خبر برم گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم اوست...
  6. محـسن ز

    خواهش میکنم لطف دارین ممنونم:gol::gol::gol:

    خواهش میکنم لطف دارین ممنونم:gol::gol::gol:
  7. محـسن ز

    انشالله سعی میکنم سربزنم ولی وقتم کمه شما لطف دارین من که باید درس پس بدم انجا که عقاب پربریزد...

    انشالله سعی میکنم سربزنم ولی وقتم کمه شما لطف دارین من که باید درس پس بدم انجا که عقاب پربریزد ازپشه لاغری چه خیزد
  8. محـسن ز

    كوي دوست

    گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم دستم نداد قوت رفتن به پیش یار چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم از در درآمدی و من از خود به در شدم
  9. محـسن ز

    خواهش میکنم شما لطف دارین منم خوشحال شدم خداروشکر که هنوز اینجایید تالار ادبیات به حضورر شما...

    خواهش میکنم شما لطف دارین منم خوشحال شدم خداروشکر که هنوز اینجایید تالار ادبیات به حضورر شما محتاجه منم خوبم شکرخدا
  10. محـسن ز

    سلام به نغمه خانوم گل احوال شما مدیر بزرگ خوب هستید:gol::gol::gol:

    سلام به نغمه خانوم گل احوال شما مدیر بزرگ خوب هستید:gol::gol::gol:
  11. محـسن ز

    مشاعرۀ سنّتی

    شبی یاد دارم که چشمم نخفت شنیدم که پروانه باشمع گفت که من عاشقم گربسوزم رواست تورا گریه و سوز باری چراست
  12. محـسن ز

    كوي دوست

    درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت سجاده گشودم که بخوانم غزلم را سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟ من بودم و زاهد به...
  13. محـسن ز

    فراق یار

    اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است اکسیر من نه این که مرا شعر تازه ای نیست من از تو می نویسم و این کیمیا کم است سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است تا این غرل شبیه غزل های من شود چیزی...
  14. محـسن ز

    مشاعرۀ سنّتی

    تا خال درم وش تو دیدم خلخال ترا درم خریدم ابر از پی نوبهار بگریست مجنون ز پی تو زار بگریست چرخ از رخ مه جمال گیرد مجنون به رخ تو فال گیرد
  15. محـسن ز

    مشاعرۀ سنّتی

    مائیم و نوای بی‌نوائی بسم‌الله اگر حریف مائی از بندگی زمانه آزاد غم شاد به ما و ما به غم شاد
  16. محـسن ز

    :gol::gol::gol::gol::gol:

    :gol::gol::gol::gol::gol:
  17. محـسن ز

    مشاعرۀ سنّتی

    تاکی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟ ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
  18. محـسن ز

    مشاعرۀ سنّتی

    تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست من از این طالع شوریده برنجم ور نی بهره مند از سر کویت دگری نیست که نیست
  19. محـسن ز

    درود برشما ممنون ازگل زیبایتان خودتون گل بودین

    درود برشما ممنون ازگل زیبایتان خودتون گل بودین
  20. محـسن ز

    مشاعرۀ سنّتی

    ما را همه شب نمی‌برد خواب . ای خفته روزگار دریاب. در بادیه تشنگان بمردند. وز حله به کوفه می‌رود آب.
بالا