تنهایم،...
اما دلتنگ آغوشی نیستم...
خسته ام...
ولی به تکیه گاهی نمی اندیشم...
چشمهایم تر هستند و قرمز
ولی رازی ندارم...
چون مدتهاست که کسی را "خیلی" دوست ندارم!
چقدر این عطسه های دم پاییز را دوست دارم!
هر وقت میخواهم فراموشت کنم
صبر می آید!
و امان از این بوی پاییزی و آسمان ابری
که
ادم نه خودش...