یادش بخیر درخت انجیر خونه همسایمون نصفش توی حیاط ما بود ما انجیراشو میکندیم بد دزدکی میرفتیم بالا و یواشکی همه رو میچیدیم
یه روز همسایه ما رو دید ما از ترس اینکه نیاد و به بابامون بگه به دروغ میگفتیم توپ بدمینتونمون گیر کرده به درخت
اما این درخت از دست ما آسایش نداشت