نتایح جستجو

سناتور...............

خانه...............

سی وسه پل...................

هفتیر.........

خورشید را در آغوش گرفته‌ای پاهایت را به بوسه‌های دریا سپرده‌ای مووهایت را به دستِ نسیم. چه خوش‌ غیرتم من!

در دستانم خطی نیست نه خطی که طول عمرم را نشان دهد نه خطی که آینده‌ام را بگوید و نه خطی که مرا به کسی برساند من تمام خطوط دنیا را در چشمانم پنهان کرده‌ام تا از نگاه متعجب کف‌بین‌ها دلم خنک شود

فقط تاریکی می داند ماه چقدر روشن است فقط خاک می داند دست های آب، چقدر مهربان! معنی دقیق نان را فقط آدم گرسنه می داند فقط من می دانم تو چقدر زیبایی!

میان جنگل های کاج هر نیمکت خالی می تواند جای تو باشد و اینجا چقدر نیمکت خالی هست

برای شبهایی که به یاد تو آرام می‌گیرد می‌نویسم برای دستانی که به نوازش دستان تو می‌خرامند برای قدم هایی که به رسیدن تو برداشته می‌شوند برای چشمانی که به تمنای نگاه تو اشک می‌ریزند برای قلبی که به تپش قلب تو می‌تپد من امروز با صدای تو می‌بینم و می‌نویسم...

خیلی زود می‌فهمی همه‌ چیز را در آغوش من جا گذاشته‌ای مثل مسافری که تمامِ زندگی‌اش را در یک ایستگاه بین راهی جا می‌گذارد!

دهلران.......

خاک........

هشترود......

همه بجز 8و9.................

کاغذ.........

فاصله را تو یادم می دهی...!!! وقتی با لبخند دور می شوی فاصله یعنی تو ...!

تنهایی چیزهای زیادی به انسان می‌آموزد اما تو نرو... بگذار من نادان بمانم!

به من چه مربوط که آدم زندگی هیچ کس نیستی من فقط عاشقی بلدم چیزی هم در بساط نداشته باشم قلبم پر است عاشقی تقصیر من نیست تقدیر است که قرعه به نام تو افتاده حالا میخواهی آدم این عاشقی باش میخواهی نباش من که گفتم فقط عاشقی بلدم اما پا به پایم خواستی بیایی زودتر بجنب این قلب که بایستد عشق تو معجزه...

می خواهم گوش باد را بگیرم که این همه دور موهایت نپیچد و با زندگی ام بازی نکند! تو هم کاری بکن مثلا دکمه پیراهنت را ببند مثلا دامنت را جمع کن و فکر کن پیاده رو خیس است.

افکارم شبیه تو تراشیده شده. آغوشم درست به اندازه تو جا دارد. اطاقم بوی تو را میدهد. فقط نمیدانم چرا چشمانم تو را گم کرده اند.... دلتنگم .... به اندازه همه دلتنگیهایی که فقط تو میدانی