اسمش را میگذاریم...دوست مجازی ...
اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته...
خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند...
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد ...
وقت میگذارد برایم...
وقت میگذارم برایش...
نگرانش میشوم...
دلتنگش میشوم...
وقتی در صحبت هایم...به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقیست...
هرچند...
اسمش را میگذاریم...دوست مجازی ...
اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته...
خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند...
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد ...
وقت میگذارد برایم...
وقت میگذارم برایش...
نگرانش میشوم...
دلتنگش میشوم...
وقتی در صحبت هایم...به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقیست...
هرچند...
اسمش را میگذاریم...دوست مجازی ...
اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته...
خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند...
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد ...
وقت میگذارد برایم...
وقت میگذارم برایش...
نگرانش میشوم...
دلتنگش میشوم...
وقتی در صحبت هایم...به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقیست...
هرچند...
اسمش را میگذاریم...دوست مجازی ...
اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته...
خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند...
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد ...
وقت میگذارد برایم...
وقت میگذارم برایش...
نگرانش میشوم...
دلتنگش میشوم...
وقتی در صحبت هایم...به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقیست...
هرچند...
اسمش را میگذاریم...دوست مجازی ...
اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته...
خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند...
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد ...
وقت میگذارد برایم...
وقت میگذارم برایش...
نگرانش میشوم...
دلتنگش میشوم...
وقتی در صحبت هایم...به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقیست...
هرچند...
اسمش را میگذاریم...دوست مجازی ...
اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته...
خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند...
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد ...
وقت میگذارد برایم...
وقت میگذارم برایش...
نگرانش میشوم...
دلتنگش میشوم...
وقتی در صحبت هایم...به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقیست...
هرچند...
اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم و یا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم اگر از دست من در خلوت خود گریه كردی اگر بد كردم و هرگز به روی خود نیاوردی اگر زخمی كشیدی تو گاهی از زبان من اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من... گناهم را ببخش .... حلالم کن و بعد دعایم کن
اسمش را میگذاریم...دوست مجازی ...
اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته...
خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند...
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد ...
وقت میگذارد برایم...
وقت میگذارم برایش...
نگرانش میشوم...
دلتنگش میشوم...
وقتی در صحبت هایم...به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقیست...
هرچند...
اسمش را میگذاریم...دوست مجازی ...
اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته...
خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند...
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد ...
وقت میگذارد برایم...
وقت میگذارم برایش...
نگرانش میشوم...
دلتنگش میشوم...
وقتی در صحبت هایم...به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقیست...
هرچند...
اسمش را میگذاریم...دوست مجازی ...
اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته...
خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند...
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد ...
وقت میگذارد برایم...
وقت میگذارم برایش...
نگرانش میشوم...
دلتنگش میشوم...
وقتی در صحبت هایم...به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقیست...
هرچند...
اسمش را میگذاریم...دوست مجازی ...
اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته...
خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند...
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد ...
وقت میگذارد برایم...
وقت میگذارم برایش...
نگرانش میشوم...
دلتنگش میشوم...
وقتی در صحبت هایم...به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقیست...
هرچند...
اسمش را میگذاریم...دوست مجازی ...
اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته...
خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند...
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد ...
وقت میگذارد برایم...
وقت میگذارم برایش...
نگرانش میشوم...
دلتنگش میشوم...
وقتی در صحبت هایم...به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقیست...
هرچند...