نتایح جستجو

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند دعای نیمه شبی رفع صد بلا بکند

مرا عشقیست از جانان که تا جان در بدن دارم هوا داران کویش را چو جان خویشتن دارم

میبینم که تو هم خیلی فضولی اگه لطف کنبی مزاحم نشی خیلی خوبه

ترنم در نگاه سبز باران مثل اشک در چشمان پاک است

تو رامیخواهم و هر دم زیادت میشود میلم مرا میرانی وهر دم زیادت میکنی دردم

هزار جهد بکردم که یار من باشی قراربخش دل بی قرار من باشی

من اگر ما نشوم تنهایم تو اگر ما نشوی خوشبختی چه کسی می خواهد من وتو ما نشویم خانه اش ویران باد

دیریست که بیمار وفایت شده ام در بستر غم چشم به راهت شده ام این را تو بدان اکر بمیرم روزی محکوم تویی که من فدایت شده ام

مرا عشقیست از جانان که تا جان در بدن دارم وفاداران کویش را چو جان خویشتن دارم

زندگی چیزی نیست که تب تا قچه ی عادت از یاد تو ومن برود

من همان قاب تهی خسته وبی تصویرم که برای تو وتصویر دلت می میرم

ثمر عشق بود میوهی هجران وعطش اگرش ببیشتر از این ثمرش بود چه بود؟

جدایی را نمی خواستم خدا کردنمی دانم کدام نامرد دعا کردغلام همت ان نازنینمکه کار خیر بی رنگ وریا کرد

شبی پرسیدمش با بی قراری به غیر ارز من کسی را دوست داری دو چشمش از خجالت بر هم افتاد میان گریه هایش گفت اری

بودیم وکسی پاس نمی داشت که هستیم باشد که نباشیم وبدانند که بودیم

اره یه چند نفری بودن همشونا پیچوندم اما این اخرییه یا منا میگیره یعنی زنش میشم یا منا دق میده اخه اومده تو کوچمون خونه اجاره کرده ای خدا :cry:

من حتما موسیقی دان میشدم

به نظر من خدا ما را بیشتر دوست داره چون همیشه به فکرمونه چی می خورم کجا می خوابیم چی کار می کنیم اما ما ...................:(

وقتی رو لبه ی تیغی ترس را چه طور حس میکنی؟اگه با تمام وجود واون طوری خدا را حس کردی می تونی بگی ارامش

اون روز مردم بی خیال شدن باید حتما نزدیک اخر زمان باشه:eek:اخه عمرا این اتفاق بیفته