قسمت ششم
قسمت ششم
هوا کم کم داشت روشن می شد که رعنا همراه من دوباره به اتاق خودمان آمد تا استراحت کند، به اتاقی که سال ها اتاق هر دوی ما بود. من فقط به این فکر می کردم که چقدر اوضاع با چند سال پیش فرق کرده. چند سال پیش که من و رعنا توی این اتاق بودیم، من دختری سربه هوا، شاداب و شلوغ بودم که از...