چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد كه ناگهان گردباد سختی در گرفت،خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را كه چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد.دید نزدیك است كه بیفتد و دست و پایش بشكند.در حال مستاصل شد...از دور بقعه امامزاده ای را...
سلام.من فکر میکنم ریاضیو یکم بزاریش جلوتر بهتره ،واسه زبانم درسته همچین حسی داری ولی اون حالتیو تصور کن که سر کنکوری با اون میزان استرس.به نظر من روی لغتا کار کن.
انشالا قبول میشی.
موفق باشی.