You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
-
یارب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان
وآن سهی سرو خرامانبه چمن باز رسان
-
واعظ ما بوی حق نشنید بشنو این سخن
در حضورش نیز میگویم نه غیبت میکنم
-
مستم کن آنچنان که ندانم زبیخودی
در عرصه خیال که آمد کدام رفت
-
یارب این نو گل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسودچمنش
-
دل سراپرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
-
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود به نوا میفرستمت
-
اگر روم ز پی اش فتنه ها بر انگیزد
ور از طلب بنشینم کینه ها بر انگیزد
-
رقص برشعر ترو ناله نی خوش باشد
خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرد
-
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
-
دست از طلب ندارم تا کام من براید
یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید
-
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس
-
دل برغبت می سپارد جان به چشم مست یار
گر چه هشیاران ندادند اختیار خود به کس
-
مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم
تو را میبینم و میلم ز یادت میشود هر دم
-
در خلاف آمد عادت به طلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
-
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهانگیری غم لشکر نمی ارزد
-
شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر منت های همت خود کامران شدم
-
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
-
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبود
-
در سینه دلش ز نازکی بتوان دید
مانند سنگ خاره در آب زلال:heart:
-
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملامت علما هم ز علم بی عمل است