نيمه شبان تنها در دل اين صحرا گمشده خود را مي جويم
رفت و نواي غم ز طنين ترانه من نشنود
رفت و كلامي هم دل من دگر از غم او نسرود
شد سپري عمري, خبر از مَه رفته من نرسيد
بين به پيامي هم گره از دل خسته من نگشود
نيمه شبان تنها در دل اين صحرا گمشده خود را مي جويم
من كه هم آوازم با سخن سازم راز جداييها...