می زده می زده شب چو ز میکده باز آیمبر سر کوی تو من به نیاز آیم من مستم و بی خبرم دلداده ی رهگذرم هر نیمه ی شبمن با دل دیوانه در گوشه ی میخانه هشیارم مدهوشم بی تو چه سازم پیمانه ز پیمانه میخانه ز میخانه می افتم میخیزم مست خرابم میسوزم شبها با شمع رخ تو با سوز نهانمیسازم با این آتش دل خود با خواهش...