نتایح جستجو

مردم مرا در طابوت سیاهی بگذارید تا همه بدانند که تمام عمرم را در سیاهی گذراندم... چشمانم را باز بگذاریدتا همه بدانند چشم انتظار از دنیا رفتم.... بر سنگ قبرم چیزی ننویسید زیرا میخواهم زود فراموش شوم.... درون قبرم اتشی بیفزایید تا همه مردم بدانند که از اتش فراغ یارسوختم.... دستهایم را بیرون...

یک دوست واقعی کسی هست که دستان تو رو میگیردو احساسات قلبی تو رو درک می کند...

حتی زمانی که ناراحت هستی..اخم نکن ولبخند بزن ..زیرا ممکنه کسی عاشق لبخند تو بشه...

شاید خدا می خواد که تو آدم های مختلفی رو قبل از دیدن اون شخصی که واقعا مال توست ملاقات کنی تا بالاخره وقتی اونو دیدی شکر گزار باشی

بدترین نوع فراق زمانی هست که کسی رو که دوست داری در کنار خودت داشته باشی ولی بدونی هیچ وقت نمی تونی مالکش بشی.

روز قسمت بود خدا هستی را قسمت می کرد خدا گفت: چیزی از من بخواهید، هر چه که باشد به شما داده می شود سهمتان را از هستی طلب کنید، زیرا خدا بسیار بخشنده است و هر که چیزی خواست یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن یکی جثه ای بزرگ خواست و دیگری چشمانی تیز یکی دریا را انتخاب کرد و...

سلام دوسته عزیزم...خوبی؟؟؟ امیدوارم هرجا هستی شاد و خوشحال باشی... راستی این چندروز نرفتی مسافرت؟؟؟ اومدم یه حالی ازت بپرسم..ولی نبودی فعلا خدافظ...

سلام..مرسی بابت پیام قشنگت....

خواهش ميکنم خاطره جان قابلت رو نداشت گله زیبای من.... من الهه هستم عزیزم...

قلب ها را نمی توان به آدم ها سپرد ، آدمها سخت اند . قلب ها را باید به باران سپرد ، باران هرگز بی وفا نخواهد شد ... زیر باران مهربانی مهربانی چشم ها را می توان احساس كرد و ترنم صدای عشق را می توان شنید . زیر باران می توان ستاره شدن را باور كرد و آنها را چید . زیر باران زمین را آسمانی دیدم...

اینجا هوا ابری است اینجا همه خیس می شوند اینجا هیچ کس چتر نمیشود اینجا هنر هفتم بی رقیب است چون همه بازیگر نقش اول قصه تکراری دل شکستن هستند اینجا سکانس های خاطره در یادها نمی مانند اینجا پلان دل هر کس را هیچ کس معماری نمی کند اینجا محبت یخ زده است دنیا ........... اینجا روزگار صخره ای...

در این بازاره نامردی به دنبال چه میگردی؟ نمی یابی تو هرگز نشان از عشق و جوانمردی برو بگذر از این بازار ، از این مستی و طنازی اگر چون کوه هم باشی ، در این دنیا تو می بازی

چه جنگی راه افتاده بین دل و غرور تو را می خواهد ... مدام می گوید به دنبالت بیایم..؟ و غرور پاهایم را بسته..! تو نترس جایت امن است... قربانی این جنگ منم..!

باز باران بي ترانه ، گريه هايم عاشقانه مي خورد بر سقف قلبم ، ياد ايام تو داشتن باورت شايد نباشد مي زند سيلي به صورت فكر آنكه با تو بودم ...... مرده است قلبم زدستت توي دشت آن نگاهت ، با تو بودم شاد بودم گم شدم در خاطراتت .....

در نگاهت چیزیست که نمی دانم چیست ؟ مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمی دانم چیست ؟ من به آن محتاجم ......

به هم میرساند همین راهی که مارا از هم دور کرده دستی که باتو بدرود میکند خانه ها و خیابان هایی که باهم طی کردیم نامم را به خاطر بسپار ..... دوباره عاشقم خواهی شد

کم کم تفاوت میان نگه داشتن یک دوست و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت اطمینان خاطر نیست و یاد میگیری که هدیه ها به عهد و پیمان معنا نمی دهند و شکست ها را خواهی پذیرفت و سرت را بالا خواهی گرفت کم کم یاد میگیری که حتی نور خورشید میسوزاند اگر زیاد...

هـــمــیــشــه نــــه ولــــی گـــاهـــی مــیــان بـــودن و خـــواســتـن فـ ـاصـلــه مـــی اُفــتــد وقـ ـتــهــایـــی هـــســت کـــه کــســی را بـــا تــمـــام وجــــود میخواهــــی ولــــــی نــــبـــــــایــــد کــنـــارش بــــاشـــی

هـــمــیــشــه نــــه ولــــی گـــاهـــی مــیــان بـــودن و خـــواســتـن فـ ـاصـلــه مـــی اُفــتــد وقـ ـتــهــایـــی هـــســت کـــه کــســی را بـــا تــمـــام وجــــود میخواهــــی ولــــــی نــــبـــــــایــــد کــنـــارش بــــاشـــی

گلي را كه ديروز به ديدار من ھديه آوردي اي دوست دور از رخ نازنین تو امروز پژمرد ھمه لطف و زيبايي اش را كه حسرت به روي تو مي خورد و ھوش از سر ما به تاراج مي برد ، گرماي شب برد صفاي تو اما گلي پايدار است بھشتي ھمیشه بھار است گل مھر تو در دل و جان گل بي خزان ، گلی که تا من زنده ام ماندگار...