نتایح جستجو

  1. joey

    مشاعرۀ سنّتی

    یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش می سپارم بتو از چشم حسود چمنش
  2. joey

    مشاعرۀ سنّتی

    یاد باد آنکه نگارم چو کمر بربستی در رکابش مه نو پیک جهان پیما بود
  3. joey

    مشاعرۀ سنّتی

    یاران موافق همه از دست شدند در پای اجل یکان یکان کسر شدند خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند
  4. joey

    مشاعرۀ سنّتی

    سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خبالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
  5. joey

    مشاعرۀ سنّتی

    تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای ور خود از تخمه جشمید و فریدون باشی
  6. joey

    مشاعرۀ سنّتی

    مگر تو روی بگیری و خرقه باز ستانی که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
  7. joey

    مشاعرۀ سنّتی

    دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان ز او شده ام بی سر و سامان که مپرس
  8. joey

    مشاعرۀ سنّتی

    ذلی دیرم خریدار محبت کز او گرم است بازار محبت لباسی بافتم بر قامت دل ز تار محنت و پود محبت
  9. joey

    مشاعرۀ سنّتی

    دلم رمیده شد و غافلم من درویش که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
  10. joey

    مشاعرۀ سنّتی

    نسیمی کز بن آن کاکل آیو مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو
  11. joey

    نظرسنجی مسابقۀ ادبی13

    سلام ممنون از دعوتتون نگار خانم متن 3 و بعد از اون متن 2 از مشیری رو انتخاب میکنم با آرزوی سالی خوب و پر از موفقیت ها تو زمینه های مختلف برا همه .... ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی ایشالا امسال چراغ مهر و محبت خدا تو دلامون روشن بشه ... باهاش...
  12. joey

    مشاعرۀ سنّتی

    ترسم که اشک در غم ما پرده در شود کاین راز سر به مهر به عالم سمر شود
  13. joey

    مشاعرۀ سنّتی

    شبی یاد دارم که چشمم نخفت شنیدم که پروانه با شمع گفت که من عاشقم گر بسوزم رواست تو را سوزش و آه و زاری چراست
  14. joey

    مشاعرۀ سنّتی

    من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم که به جانان نرسد تا نرسد تیغ به جانم
  15. joey

    مشاعرۀ سنّتی

    نازها زان نرگس مستانه اش باید کشید این دل شوریده تا آن تاج و کاکل بایدش
  16. joey

    مشاعرۀ سنّتی

    همی گویم و گفته ام بارها بود کیش من مهر دلدار ها به آسایش و شادی و خواب و خور نداردند کاری دل افگار ها
  17. joey

    مشاعرۀ سنّتی

    آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست عالمی دیگر بباید ساخت وز نو عالمی
  18. joey

    مشاعرۀ سنّتی

    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
  19. joey

    مشاعرۀ سنّتی

    دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد ز فکر آنانکه اندر فکر درمانند در مانند
  20. joey

    مشاعرۀ سنّتی

    دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت هله هله که تلف کرد و که اندوخته بود
بالا