نتایح جستجو

  1. Phyto

    زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

    آلبالو داریم فقط
  2. Phyto

    ئه! تو هنوز زنده ای؟! :D چه خبرا؟ کجایی؟ چه می کنی؟

    ئه! تو هنوز زنده ای؟! :D چه خبرا؟ کجایی؟ چه می کنی؟
  3. Phyto

    [IMG]

    [IMG]
  4. Phyto

    مشاوره، پرسش و پاسخ و درخواستهای بخش باغبانی

    زنبور مغزخوار بادام مهمترین راه کنترلش جمع آوری و معدوم کردن میوه های آلوده کف باغ و احیانا روی درخت البته اگه باغهای اطراف شما هم بادام داشته باشن و مبارزه نکنن ممکنه از اونجا دوباره بیاد تو باغ شما
  5. Phyto

    :) :biggrin:

    :) :biggrin:
  6. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت صد و سی ُم : سید رفقاش که داشتن می رفتن ... کامران با ترس اومد سمتم... و در حالی که خنده های الکی می کرد و مثلا خیلی رو خودش مسلط بود ... سر حرف رو باز کرد ... ـ راستی آقا مهران ... حرف هایی که اون روز می زدم ... همه اش چرت بود ... همین جوری دور هم یه چیزی می گفتیم ... چند لحظه مکث...
  7. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت_صد_و_بیست_و_نهم : به من بگو ... نمی دونستم کاری که می کنم درسته یا نه ... یا اگه درسته تا چه حد درسته ... اما این تنها فکری بود که به ذهنم می رسید ... سیستم رو خریدم و با سعید رفتیم دنبال ارتقای کارت گرافیک و ... تقریبا کل پولی رو که از 2 تا شاگرد اولم ... موسسه پیش پیش بهم داده بود...
  8. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت_صد_و_بیست_و_هشتم : دربست، مردونه تمام ذهنم درگیر بود ... وسط کلاس درس ... بین بچه ها ... وسط فعالیت های فرهنگی ... الهام ... سعید ... مادر ... و آینده زندگی ای که من ... مردش شده بودم ... مامان دوباره رفته بود تهران ... ما و خانواده خاله ... شام خونه دایی محسن دعوت بودیم ... سعید...
  9. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت_صد_و_بیست_و_هفتم : کجایی سعید؟ چهره اش هنوز گرفته بود ... ـ ولی بازم خوشم نمیاد بری خونه های مردم ... منظور ناگفته اش واضح بود ... چند ثانیه با لبخند بهش نگاه کردم ... ـ فدای دل ناراضیت ... قرار شد شاگردهای دختر بیان موسسه ... به خودشونم گفتم ترجیحا فقط پسرها ... برای شروع دست مون...
  10. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت_صد_و_بیست_و_ششم: پیشنهاد عالی توی راه دانشگاه، گوشیم زنگ زد ... - سلام داداش ... ظهر چه کاره ای؟ ... امروز یه وقت بذار حتما ببینمت ... علی حدود 4 سالی از من بزرگ تر بود ... بعد از سربازی اومده بود دانشگاه ... هم رشته نبودیم ... اما رفیق ارزشمند و با جربزه ای بود که لطف الهی ما رو سر هم...
  11. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت_صد_و_بیست_و_پنجم: قسم به رحمت تو طول کشید تا باور کنم ... اما چطور می شد این همه همخوانی و نشانه اتفاقی باشه؟ ... به حدی سریع، تاوان دل سوخته یا ناراحت کردنم رو می دادند ... که از دل خودم ترسیدم ... کافی بود فراموش کنم بگم ... ـ خدایا ... به رحمت و بخشش تو بخشیدم ... یا به دلم سنگین...
  12. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت_صد_و_بیست_و_چهارم: ریش سفیدها براشون یه وکیل خوب پیدا کردم ... اما حقیقتا دلم می خواست زندگی شون رو برگردونم ... برای همین پیش از هر چیزی ... چند نفر دیگه رو هم راه انداختم و رفتیم سراغ شوهر انسیه خانم ... از هر دری وارد شدیم فایده نداشت ... ـ این چیزی نیست که بشه درستش کرد ... خسته...
  13. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت_صد_و_بیست_و_سوم : عشق پیری با چنان وجدی حرف می زد که حد نداشت ... ـ با این سنش ... تازه هنوز حتی عقد هم نکردن ... اومد در خونه انسیه خانم، داد و بیداد که از زندگی من برو بیرون ... خبرش تو کل محل پیچیده ... باورم نمی شد ... ـ اون که شوهرش خیلی مرد خانواده بود و بهشون می رسید ... -...
  14. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت_صد_و_بیست_و_دوم : فیل و پیری خسته از دانشگاه برگشته بودم ... در رو که باز کردم ... یه نفر با صدای مضطرب و ناراحت صدام کرد ... ـ آقا مهران ... برگشتم سمتش ... انسیه خانم بود ... با حالت بهم ریخته و آشفته ... - مادرت خونه نیست؟ ... ـ نه ... دادگاه داشتن ... بیشتر از قبل بهم ریخت...
  15. Phyto

    دهه شصتی!

    سلام. شرمنده جا مونده! به مدیر تالار گفتم اضافه کنه ...
  16. Phyto

    مبارکه موفق باشی دیگه کم کم باید بری تو کار پایان نامه!

    مبارکه موفق باشی دیگه کم کم باید بری تو کار پایان نامه!
  17. Phyto

    سلام همش هس که! کامله ...!!

    سلام همش هس که! کامله ...!!
  18. Phyto

    به به به سلامتی بی خبر رفتی که شیرینی ندی هان؟! چه رشته ای؟ کدوم دانشگاه؟ ما هم خوبیم، بچه ها...

    به به به سلامتی بی خبر رفتی که شیرینی ندی هان؟! چه رشته ای؟ کدوم دانشگاه؟ ما هم خوبیم، بچه ها هم خوبن، سلام دارن!
  19. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت_صد_و_بیست_و_یکم : ژست یک قهرمان هر چند بعد از جمله محکمی که به سعید گفتم ... جسارتش بیشتر شد ... اما بدجور ترسیده بود ... توی صحبت ها معلوم شد که ... بعد از اینکه مار رو خریده ... برده مدرسه و چند تا از همکلاسی هاش هم ... توی ذوق و حال جوانی ... پاشون رو گذاشتن جای پای سعید و شیر شدنکه...
بالا