نتایح جستجو

  1. sa eed

    داستان هاي كوتاه

    حكايت دزد و آيه الكرسي پدر ابوبكربن نوح از قول دوستش در نهروان مي گويد: عادت داشتم هر شبآية الكرسي را مي خواندم و بر دكان مي دميدم. شبي يادم رفت بخوانم، به خانه رفتم وقت خواب يادم آمد و آن را خواندم و به اطراف دكان دميدم . فردا دكان را باز كردم ديدم دزدي هرچه در دكان است جمع كرده و مردي آنجا...
  2. sa eed

    داستان هاي كوتاه

    حکایت سقف خانه شخصي خانه اي به كرايه گرفته بود. چوب هاي سقف آن بسيار صدا مي كرد. صاحب خانه را خبر دادند تا مگر مرمتش كنند. او پاسخ گفت: چوب هاي سقف ذكر خداوند مي كنند. گفت: نيك است اما مي ترسم كه اين ذكر به سجود بينجامد!
  3. sa eed

    داستان هاي كوتاه

    حكايت بهلول و قاري بهلول قاری ای را سنگ زد. گفتند: چرا می زنی؟ گفت: زیرا قاری دروغ می گوید. فتنه‌ای در شهر افتاد. خلیفه بهلول را حاضر کرد. گفت: من صوتِ او را می‌گویم. قولِ او را نمی گویم. خليفه گفت:این چه گونه سخن باشد؟ قول او از صوت او چون جدا باشد؟ بهلول گفت: اگر تو که خلیفه ای فرمانی...
  4. sa eed

    داستان هاي كوتاه

    حكايت بديهه سرايي بهار در اوایل فصل بهار روزی ملک الشّعراء بهار و دیبا و شهریار با شخصی به نام علمداری از تهران به سوی کرج عازم شدند مرحوم بهار در کرج دوستی داشت به منزل او وارد شدند. چون میزبان خواست با همراهان بهار آشنائی حاصل کند مرحوم بهار بالبدیهه این دو بیتی را ساخته بر او خواند: ای کرج...
  5. sa eed

    داستان هاي كوتاه

    حکايت بهلول و جنيد بغدادي شيخ جنيد بغداد به عزم سير از شهر بغداد بيرون رفت و مريدان از عقب او، شيخ احوال بهلول را پرسيد. گفتند او مردي ديوانه است. گفت او را طلب كنيد كه مرا با او كار است. پس تفحص كردند و او را در صحرايي يافتند. شيخ پيش او رفت و در مقام حيرت مانده سلام كرد. بهلول جواب سلام...
  6. sa eed

    داستان هاي كوتاه

    حكايت قهرمان يك دست كودكی ده ساله كه دست چپش در یك حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود برای تعلیم فنون رزمی جودو به یك استاد سپرده شد. پدر كودك اصرار داشت استاد از فرزندش یك قهرمان جودو بسازد. استاد پذیرفت و به پدر كودك قول داد كه یك سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی كل باشگاه ها...
  7. sa eed

    داستان هاي كوتاه

    حكايت شير و گرگ و روباه در يك جنگل سرسبز شير قدرتمندي سلطنت مي كرد كه يك روباه و گرگ هم ، خدمتگزارش بودند . روزي از روزها تصميم گرفت براي شكار به كوه و دشت برود پس خدمتگزارانش را صدا زد و هر سه به راه افتادند و از تمام دشت ها عبور كردند . در همان لحظة اول ورود ، سلطان جنگل يك خرگوش ، بعد يك...
  8. sa eed

    داستان هاي كوتاه

    مشاعره شعرا گويند چون حكيم ابوالقاسم فردوسي به طرف غزنين رهسپار بود هنگام ورود به غزنين به باغي فرود آمد كه سه نفر از شعراي دربار غزنوي يعني (عنصري) و (عسجدي) و (فرّخي) در آنجا به گفتگو و استراحت پرداخته بودند. فردوسي به سمت آنان رفت تا موقعيت شهر را از ايشان جويا شود و چون ملبّس به لباس كهنه و...
  9. sa eed

    داستان هاي كوتاه

    حكايتي از مثنوی معنوی مردی مرغ چکاوکی را به دام انداخت و خواست که او را بخورد . چکاوک که خود را اسیرمرد دید گفت ای بزرگوار تو در زندگی ات این همه مرغ و خروس و گاو و گوسفند خورده ای و از خوردن آن زبان بسته ها هرگز سیر نشده ای و از خوردن من هم سیر نخواهی شد. پس مرا آزاد کن تا به جای آن سه پند به...
  10. sa eed

    داستان هاي كوتاه

    اشعار بی معنی میرزا حسین مشرف اصفهانی شاعری ظریف و شوخ بود. یك وقت مدعی شده بود كه پنج مثنوی به وزن خمسه نظامی می تواند به نظم آورد به طوری كه هیچیك از ابیات معنی نداشته باشد. ممدوح او این شرط را پسندید و قرار شد كه اگر ابیاتی با معنی در آن یافت شود به هر بیتی دندانی از او بر كنند و بر سرش...
  11. sa eed

    داستان هاي كوتاه

    عشق + معلمي معلمی با جعبه‌ای در دست وارد کلاس شد و جعبه را روی میز گذاشت. بدون هیچ کلمه‌ای، یک ظرف شیشه‌ای بزرگ و چند سنگ بزرگ از داخل جعبه برداشت و تا جایی که ظرف گنجایش داشت سنگ بزرگ داخل ظرف گذاشت. سپس از شاگردان خود پرسید: آیا این ظرف پر است؟ همه شاگردان گفتند: بله. سپس معلم مقداری...
  12. sa eed

    داستان هاي كوتاه

    حكايت مردمسالاری در دودمان اشکانیان مردمسالاری (دموکراسی) در ایران دوران اشکانیان و تاسیس مهستان به پیشنهاد مهرداد یکم به نوشته مورخان رومی ـ یونانی و ارمنی و تطبیق تقویمها، مهرداد یکم ششمین شاه ایران از دودمان اشکانی، یکم مارس سال ۱۷۳ پیش از میلاد در اجتماع بزرگان ایران اعلام کرد که تصمیم...
  13. sa eed

    داستان هاي كوتاه

    حكايت نگهبانی از ایران و مردم بر روی شمشیر فرهاد دوم (پادشاه ایران از دودمان اشکانیان) این جمله از بانو ورتا بود: تنها برای نگهبانی از ایران و مردم سرزمین بجنگ. یکی از مغ های پیر زرتشتی به پادشاه ایران گفت: چرا این سخن بر روی شمشیر است؟ پند بزرگان باید در اندیشه و دل ما باشد نه بر دست ساخته های...
  14. sa eed

    داستان هاي كوتاه

    حكايت بازرگاني آیوت ها آیوت ها ثروتمندترین خاندان دودمان اشکانیان بودند آنها در مدت ۴۷۰سال کالاهای مورد نیاز مردم خاور و باختر جهان را فراهم و برایشان می فرستادند. آیوت یکم در جوانی پس از کمی تجارت برای بازرگانان خورده پا تصمیم گرفت كه خود این راه را ادامه دهد و تبدیل به بزرگترین بازرگان ایران...
  15. sa eed

    داستان هاي كوتاه

    حكايت برخورد با ریشه کارمندان فاسد سلطان سنجر پادشاه دودمان سلجوقی هنگامی که وارد شهر کرمان شد دریافت مردم شهر دچار بغض و ناراحتی هستند رایزنان خویش را فرا خواند و علت را جویا شد، گفتند بسیاری از کارمندان دستگاه دیوانی بر مردم شهر فشار آورده و از جایگاه خویش سوء استفاده می کنند. فرمانروای...
  16. sa eed

    داستان هاي كوتاه

    داستان لالایی آرام بخش زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند. پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر زن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت. این بگو مگوها همچنان ادامه داشت. تا اینکه روزی پیر مرد فکری به سرش زد و برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف...
  17. sa eed

    داستان هاي كوتاه

    حكايتي از بهلول روزي بهلول بر هارون‌الرشيد وارد شد. خليفه گفت: مرا پندي بده. بهلول پرسيد: اگر در بياباني بي‌آب، تشنه‌گي بر تو غلبه نمايد چندان که مشرف به موت گردي، در مقابل جرعه‌اي آب که عطش تو را فرو نشاند چه مي‌دهي؟ گفت:صد دينار طلا. پرسيد: اگر صاحب آب به پول رضايت ندهد؟ گفت: نصف...
  18. sa eed

    داستان هاي كوتاه

    حكايت پادشاه خوش شانس علی آل بویه معروف به عماد الدوله پادشاهی خوش شانس بود. روزی خزانه ی او خالی شد و دیگر پولی نداشت در حال تفکر بود که ماری در اتاقش به داخل سوراخ رفت، سربازان را صدا زد که مار را بگیرند، سوراخ را کندند و به کوزه های پر از سکه های طلا رسیدند، آن گاه علی عماد الدوله با آن سکه...
  19. sa eed

    داستان هاي كوتاه

    حكايت اولين قتل تاريخ خالد از امام صادف (ع) علت اولین قتل را پرسید و ایشان در جواب فرمودند: خداوند به حضرت آدم وحی فرستاد که هابیل را وصی خود قرار داده و اسم اعظم را به وی تسلیم کن و او را جانشین خویش نما. قابیل پسر بزرگ آدم وقتی مطّلع شد که بناست برادر کوچک به جانشینی پدر منصوب شود به غضب...
  20. sa eed

    داستان هاي كوتاه

    داستان راهب و شاگردش روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که بهش یه درس به یاد موندنی بده راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه.شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره، اونم بزحمت. استاد...
بالا