نتایح جستجو

سلام گلم...:gol: مرسی.. [IMG] [IMG] .[IMG] [IMG] [IMG] [IMG] [IMG] شب یلدای شما مبارک. خوش باشی عزیزم.:w40:

چه عالی.. واقعا برای پیرجوی عزیز خوشحالم..:gol: لازم میدونم هم به پیرجو تبریک بگم هم از ادمین عزیز تشکّر کنم.. این به یاد بهترین ها بودن تقدیر داره.. همگی خسته نباشید:w27:

کاملا درسته.. اصلا اصل ازدواج اینکه مرد و زن همدیگه رو کامل کنن.. مثل قاب و عکس..

ماه یکی بود یکی نبود یه عاشقی بود که یه روز بهت میگفت دوست داره آخ که دوست داره هنوز دلم یه دیوونه شده واست می آزاره هنوز از دل دیوونه نترس آخ که دوست داره هنوز وای که دوست داره هنوز شب که میشه به عشق تو غزل غزل صدا میشم ترانه خونِ قصّۀ تمام عاشقا میشم گفتی که با وفا بشم سهم من از وفا تویی...

فکر نمیکنم گذاشتن اسم عاشق رو یه سری آدم خودخواه که مشکل روانی هم دارن(و اگر نه رو دختر مردم اسید نمی پاشیدن) درست باشه... تو اگه عاشقی واسه عشقت هر کاری میکنی.. حتّی وقتی میبینی اون با یکی دیگه خوشحال و خوشبخته میتونی اون رو از قفس خودت آزاد کنی. اگه عاشق باشی.. اگه ... چون نمیتونی ناراحتیشو...

من از عشق تو مي سوزم تو با خاکسترم بنشين به اشک چشم و خون دل تو را من آرزو دارم بيا همچون غبار غم به چشمان ترم بنشين مرا گفتي که مي آيم تو را باور نمي کردم در اين غم خانه هستي به باغ باورم بنشين به حاتم خانه چشمم اگر ديدي غمي پنهان قدم بردار از آن چشم و به چشم ديگرم بنشين به جانم آتش عشقت ببين...

دلم را ورق مي زنم به دنبال نامي که گم شد در اوراق زرد و پراکنده اين کتاب قديمي به دنبال نامي که من ... -منً شعرهايم که من هست و من نيست به دنبال نامي که تو -توي آشنا-ناشناس تمام غزل ها به دنبال نامي که او به دنبال اويي که کو؟

دلتنگي هاي آدمي را باد ترانه‌اي مي‌كند روياهايش را آسمان پرستاره ناديده مي‌گيرد و هر دانه برفي، به اشكي نريخته مي‌ماند. سكوت سرشار از ناگفته‌هاست .. از حركات ناكرده؛ اعتراف به عشقهاي نهان؛ و شگفتيهاي بر زبان نيامده. در اين سكوت ... حقيقت ما نهفته است؛ حقيقت تو و حقيقت...

"من از گوشه ای از خاک می آیم که گنجشک هایش سردر لانه هایشان می نویسند : "هذا من فضل ربی " و هرگز به این نمی اندیشند که چاره ای جز گنجشک بودن داشته اند یا نه ... " .. . من چاره ای جز دوست داشتن تو داشته ام ؟ ..

تو مرا داری و من هرشب و روز آرزویم همه خوشبختی توست! ماه من!دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن کار آنهایی نیست که خدا را دارند...

کیستی که من اینگونه به اعتماد نام خود را با تو می گویم کلید خانه ام را در دستت می گذارم نان شادی هایم را با تو قسمت می کنم به کنارت می نشینم و بر زانوی تو این چنین آرام به خواب می روم ؟

کاملا درسته چون اصولا بدون پول زندگی ممکن نیست.. دختره هم که دیگه مغزش رو... گاز نگرفته که!!! در نهایت تفاهم به طرف گفته خودتو به یه حدّاقلی برسون بعد رسما... کوبوندن رو خوب اومدی ..من یکی اصلا به سرخورده شدن فکر نمیکنم چون وقتی یکی میکوبه به طور غیر ارادی چنان حالی ازش میگیرم...

مطالب قبلیتون رو خوندم.. خیلی جالب بود عادت ها و تکرار مکررّات تو زندگی خیلی از ما آدمها هست و حتّی بعضی وقتا خود طرف هم ازش خبر نداره و در صورت نادرست بودنش این اطرافیانش هستن که از اون رنج میبرن به نظر من عادت های خوب و بد ما آدمها همون اخلاق های خوب و بدمونن.. مثلا طرف عادت داره هر شب...

سلام.. کلیشه رو خوب اومدی مخصوصا که تو حرفای خودت هم موج میزد... همه چیز پول نیست.. این شعار من نیست. این اعتقاد منه... چون من دختر و پسرایی رو اطرافم دیدم که پول زیادی نداشتند و خوشبختن.. از محالات یا آرزوهای دست نیافتنی نمیگم امیر خان .. این چیزیه که من به چشم دیدم. من دختری رو دیدم که...

بین دست هایمان فاصله و بین خانه هامان پرچین و بین قلبهایمان پرتگاه آن سوی پرچین دستی است که می توان فشرد این سوی پرچین قلبی است که می توان بخشید پرتگاه را اگر نمی توان پر کرد بر آن پلی می توان ساخت...

به قول خانومی من هم بدجور با احسان خان موافقم.. چون هر روز که میگذره شناخت خوب و بد ، راست و دروغ سخت تر میشه.. من شخصا چند روزه شاهد یه ماجرایی بین دو تا جوون بودم و هستم که واقعا گیج و حتّی ناراحت کننده است.. ناراحت کننده به خاطر اینکه سطح اعتماد هر روز کمتر میشه و رابطه ها هم پیچیده تر...

آخرین جرعه این جام تهی آخرین جرعه این جام تهی همه میپرسند چیست در زمزمه مبهم آب چیست در همهمه دلکش برگ چیست در بازی آن ابر سپید روی این آبی آرام بلند که ترا می برد اینگونه به ژرفای خیال چیست در خلوت خاموش کبوترها چیست در کوشش بی حاصل موج چیست در خنده جام که تو چندین ساعت مات و مبهوت به آن می...

پیاده آمده ام پیاده آمده ام پیاده آمده ام بی چارپا و چراغ بی آب و آینه بی نان و نوازشی حتی تنها کوله یی کهنه و کتابی کال و دلی که سوختن شمع نمی داند کوله بارم پر از گریه های فروغ است پر از دشتهای بی آهو پر از صدای سرایدار همسایه که سرفه های سرخ سل از گلوگاه هر ثانیه اش بالا می روند پر از نگاه...

نگاهی کن مرا یک لحظه و دریاب سکوت و مهر لبهایم نه از شرم است . درون چشم هایم خواهشی بر پاست دلم را به دریا می زنم دلم را میکنم دریا درونت غرق خواهم شد خواهم گفت : با تو.... نگاهم را نگاهی کن نگاهت سرد وخاموش است باکی نیست من آنرا تا ابد تا بی نهایت دوست خواهم داشت

من اگر اشک به دادم نرسد مي شکنم اگر از ياد تو گريه نکنم مي شکنم بر لب کلبه محصور وجود من در اين خلوت خاموش سکوت اگر از تو يادي نکنم مي شکنم.