نامهی احمد شاملو به آیدا
چهقدر تو را دوست دارم!
چهقدر به نفس تو در کنار خودم احتیاج دارم!
چهقدر حرف دارم که با تو بگویم!امّا افسوس!
همهی حرفهای ما این شده است که
تو به من بگویی: «امروز خسته هستی.»
یا: «چه عجب که امروز شادی!»و من به تو بگویم: «دیگر کی میتوانم ببینمت؟»
آبادانيه داشته لب دريا راه ميرفته،
يه بسيجيه مياد بهش گير ميده كه: تو چرا آستين كوتاه پوشيدي؟! آبادانيه ميگه: ولك تو به روح اعتقاد داري؟!
بسيجيه ميگه: چرا مزخرف ميگي مردك؟!
من دارم ميگم تو چرا لباس آستين كوتاه پوشيدي؟
آبادانيه ميگه: ولك خوب بگو به روح اعتقاد داري؟
بسيجيه ميگه: منو شاكي نكن...
آدمهایى هستند در زندگیتان؛
نمی گویم خوبند یا بد..
چگالى وجودشان بالاست...
افکار،
حرف زدن،
رفتار،
محبت داشتنشان
و هر جزئى از وجودشان امضادار است...
یادت نمی رود
"هستن هایشان را.."
بس که حضورشان پر رنگ است.
ردپا حک می کنند،اینها روى دل و جانت...
بس که بلدند "باشند"...
این آدمها را، باید قدر...