از آن شب بارانی
تا همین حالا
دقیقا یک عمر و سه دقیقه می گذرد…
می بینی؟
حسابش را دقیق دارم!
یادش بخیر…
یک عمر و سه دقیقه ی پیش
همین موقع!
دست هایم پر از تو بود...
دوست داشتن
زبان ٬
زمان ٬
راه ٬
دلیل٬
نشانه نمی خواهد که
دل می خواهد .
دوست داشتن
یک "من" می خواهد
و یک "تو" ٬
که برای دوست داشتن...
یک لحظه سکوت برای لحظه هایی که خودمان نیستیم
لحظه های که هستند
که هستیم
چه تنها، چه در جمع
اما خودمان نیستیم
انگار روحمان می رود
همانجا که می خواهد
بی صدا ...
بی هیاهو ...
همان لحظه هایی که راننده آژانس میگوید رسیدیم
فروشنده میگوید باقی پول را نمیخواهی؟
راننده تاکسی میگوید صدای بوق را نمی شنوی؟...
سلام به باران نازنینم
تازه اومدم و متوجه شدم تولدت رو نبودم.
تبریک میگم بهت.انشالله سالیان سال عمر با عزت داشته باشی و در کنارعزیزانت لحظات شاد و شیرینی رو سپری کنی.
اینها رو بخون,و ملکه ذهنت بکن.تو زندگیت بکارشون بگیر.احساس خوبی بهت دست میده.ی حس رضایت.من خودم تا حدودی انجام میدم.
-مهم نیست چه...
زن....
احساسش را با موهایش نشان میدهد عاشق که باشدموهایش را رها میکند
غمگین که باشد با کش دارش میزند
باحوصله که باشد میبافد و می آراید
عصبانی که باشد جمعش میکند
و...
; دلش که بشکند اولین چیزی که اضافیست موهایش هستند!