موهایت را که شانه میکنی
مرگ را میریزی
و زندگی را نگه میداری
خبر داری که هر روز باد
از دورترین سرزمین ها
فقط به شوق دویدن در موهای تو عازم می شود؟
چه خوشبخت است زمین
که قدم بر چشمان او میگذاری
چه نیاز است به خورشید
با بودن چشمانت
که تو خود منظومه ای جداگانه ای
با هزار سیاره
که روی هر کدام
فقط عشق...