نتایح جستجو

صد خنجر اگر به پشت داریم ز دوست کی شکوه به پیش دشمن آریم ز دوست صد زخم دگر نیز گر از دوست رسد در دیده بجز مهر نداریم ز دوست ---------------------------------- نسیم

آنچنان در هوای خاک درش می رود آب دیده ام که مپرس

در زیر آبشار نقره ای ماه می گریست بر خاک نور چشم خود آهسته مادری ای باد خیره! از چه به تاراج می بری؟ نقش نگاه و بوسه آخر ز دلبری ------------------------ نسیم

مگیر از او به نورت آفتابا سایه ی این مرغ تنها را -------------------- نسیم

آن شوخی چشمانت آورد مرا شادی با خنده پر نازت پایان به غمم دادی شیرینی لبهایت اما چو چشیدم من افتاد مرا در دل اندیشه فرهادی -------------------- نسیم

کشتی تو پرنده را و گفتی در حسرت پرواز بمیرد! باچکمه به خشم می زدی ساز تا نغمه و آواز بمیرد اینک بنگر بهارگوید کآن مرغ خوش آواز نمیرد! این قصّه عشق و رمز هستی ست این هستی پر راز نمیرد --------------------- نسیم

وقتی هوا یه چیزی شبیه گرگ و میشه بیا ببین دل من چقدر برات تنگ میشه وقتی غروب غمگین دوباره پیدا میشه غمِ تو تویِ چشمام با اشک هویدا میشه وقتی ز پشت ابرا خورشید پیدا میشه دلم مثل قدیما شنگول و شیدا میشه وقتی که چشمات رها ز زندون خواب میشه نمی دونی! توی قلبم یه کوه یخ آب میشه...

طوفان تبر سکوت در سوگ درخت ------------------ نسیم

درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری چشیده ام که مپرس

وین راز سر بمهر به عالم سمر شود

غرق عطش آب روان دشنه نهان چه می کنی؟ شاخه گل باد خزان کشته نهان چه می کنی؟ نسیم

رمانتیک: بدیدم خواب یاری ناله می کرد به اشکش زلف من را شانه می کرد سپس بیدار گشتم دیدم ای وای دوباره چکّه سقف خانه می کرد نسیم --------------------

زین آتش نهفته که در سینه ی من است خورشید شعله ای ست که در آسمان گرفت

دل می گوید زعشق بی تابم من گم گشته به رویای تو تا خوابم من آخر تو بگو که هر صبا من چه کنم با گم شده دل که باز می یابم من

در آغوشم چو می آیی چه در خواب و چه بیداری به نازم می کُشی وانگه به بوسه زنده می داری ------------------------- نسیم

دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را

کاش می شد که به آبی شستن غم برود یا به نرمی و به آهی گفتن غم برود ------------- نسیم

شخم باید زد زمین مرده را اینک زمستان است می دانی و می دانم هوا سرد است و از این آسمان غمگرفته برف می بارد ولی این خاک دیگر جایگاه زوزه گرگان و یا خیزشگه کفتار و کرکس نیست همین امشب زمین را شخم باید زد بهاران می رسد روزی دوباره باز خواهی خواند "بیا تا گل برافشانیم و می...

هنوز عکس تو در برق شیشه ها پیداست و نقش پنجره از یاد تو تماشایی است به عشق روی تو از خاک سر برون کرده بنفشه کز تب و تابش به باغ غوغایی است نسیم

بر برج جنون نشسته ام ای ساقی از پلّۀ غم گذشته ام ای ساقی تا دور در آفاق چو من می نگرم در دشتی پر ز کشته ام ای ساقی نسیم