تو کافی شاب با دوستم نشسته بودیم .به مناسبت ازدواجش قرار گذاشته بود شام مهمونمون کنه ..چون اخرشب بود .قرار شد بریم فست فود وپیتزا بخوریم.غذا رو سفارش داده بودیم , دوستم چند دقیقه ای رفت بیرون با خانمش تلفنی صحبت کنه.من هم خسته وکوفته , بی حوصله با سالاد بازی می کردم و زیر چشمی به میزها...