نتایح جستجو

:biggrin::biggrin: بعد از کلی ناراحتی بالاخره یکی منو خندوند مرسی. ولی چرا؟؟؟

حالا یه موضوعه شیطانی به سرم خورده ؟؟؟!! می گم باهم آشناشون کنم چی می شه؟؟؟ البته به زنم نمی گم کیه یا سابقمو نو نمی گم؟؟؟؟!! چطوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

راستشو بخوای اصلا جرات ندارم به زنم بگم نه اینکه ازش بترسم . ترسم از اینه که بیخیالم بشه. می دونم همین موضوعه که خیلی ناراحتم می کنه و با شما ها در میان گذاشتم. وضع مالیمم خوبه ولی تا اون روزی که همدیگرو دیدیم نمی دونست البته می دونست خوبه ولی نه تا این حد. ولی اونم خیلی شدیدا مخالف ادامه...

از تک تکتون ممنون که دارین به این داداشه خسته و نگرانتون کمک می کنید نمی دونید تک تک حرفاتونو خوندم و بهش فکر می منم و بدونید که خیلی راحتتر شدم و آرومم حداقل دلتنگیم نسبت به اون خیلی کمتر شده . بازم بنویسید بزارین فکر کنم کسانی هستن که پیشمن و میتونم باهاشون حرف بزنم. خیلی دوستون دارم.

نمی دونم با چه زبونی ازتون تشکر کنم نمی دونید چقدر بدادم رسیدید و چقدر آروم شدم از تک تکتون ممنونم و امیدوارم روزی به خوبی براتون جبران کنم. دیروز فقط یکبار باهاش حرف زدم و سعی دارم می کنم که خیلی زیاد به زنم فکر کنم و محبت کنم. دوستون دارم:gol::gol:

تو امضات یه چیزی نوشتی بهش اعتقاد داری؟:que:

اره فهمیدم که همررو نخوندی ولی مرسی که حوصله کردی و بهم راهنمائی کردی. زنم تمام جریاناته زندگیمو می دونه. تو جوونیمم هیچ موقع هرز نبودم و همیشه بی یکسری چیزا پایبند بودم . اون دختره هم شدیدا با این کار مخالفه ولی اونم شدیدا عاشقه ولی رو نمی کنه. نمی دونم چرا شاید مثله خودم فقط می خواست ببینه...

دوست عزیزم مرسی از راهنمائهات سعی می کنم انجام بدم ولی مبازه باهاش خیلی خیلی سخت شده برام. بخاطره همینه که اینجا کمک خواستم. یک دنیا ممنون بابت کمکاتون:gol:

عزیز اون می خواد و می فهمه که این کار غلطه خودمم میفهمم ولی یادش که می افتم عینه دیوونه ها می شم:(

بابا بخاطره شغلم اصلا نمی تونم شمارمو عوض کنم. به خاطر همین پیشنهاد خوبی نیست :(

نه نگرفتم چون از منفی شدنش میترسم. هنوز جرات اینو ندارم که خودمو به خدا بسپارم مثله بچه کچولوها دارم دست و پا می زنم.:(

تنهام میزاره میره ترسم هم از اینه:(

دختره بدی که نیست هیچی خیلی هم مهربون و با شعور هستش و خودشم خیلی از این موضوع ناراحته.

مرسی شیدا جانم ولی می دونی چقدر سخته؟؟!!!

داداش حمید حالم خیلی بده به خدا 3 یا 4 روزه نخوابیدم همش دارم فکر می کنم دارم دیوونه میشم .:(

نمی دونم چی بگم صفحه اول یکی دونفر بهم گفتن پست !! خودمم قبول دارم پست که ماله یه لحظه هستش خیلی کثیفتر از اینام. من واقا عاشق زنمم نمی خوام بهش خیانت کنم. اون دوختره هم همیه جریانو می دونه و خیلی سر سختانه داره باهام می جنگه که رابطه باید قطع بشه ولی میدونید چیه؟ اونم عاشق منه منم بدبختانه...

راستش روم نمیشه اگه میشد اینجا این کارو می کردم عزیز . چون نمی خوام کسی بفهمه از کجام و از این جور حرفا حق بهم بده داداشی.

اول هر چیزی سلام سلامی به گرمی 8 ماه غیبت. دوم دوست ندارم هیچکس بهم بی احترامی کنه چون این موضوع واقا داره اذیتم می کنه و شدیدا احتیاج به کمک دارم. چون در مورد این موضوع نمی تونی تو اجتماع با کسی راحت حرف بزنی پس تصمیم گرفتم اینجا بگم اگرم کمکی نشد حداقل اروم بشم.:( جوانی هستم 27 ساله که برایه...

:surprised:

جالب بود مر300