منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
به می پرستی از ان نقش خود بر اب زدم که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن
با اجازتون این بیت مال حافظ بود
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر هر انچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر
ز وصل روی جوانان تمتعی بردار که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر