قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ، اما ،اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن...
سلام اي غرابت تنهايي
اتاق را به تو تسليم مي كنم
زيرا كه ابرهاي تيره هميشه
پيغمبران آيه هاي تازه تطهيرند
و در شهادت يك شمع راز منوري است كه آن را
آن آخرين و آن كشيده ترين شعله خوب مي داند
ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد
....:gol::gol::gol: