رنگي كنار شب
بي حرف مرده است.
مرغي سياه آمده از راههاي دور
مي خواند از بلندي بام شب شكست.
سرمست فتح آمده از راه
اين مرغ غم پرست.
در اين شكست رنگ
از هم گسسته رشته هر آهنگ.
تنها صداي مرغك بي باك
گوش سكوت ساده مي آرايد
با گوشوار پژواك.
مرغ سياه آمده از راههاي دور
بنشسته روي بام بلند شب شكست...
دیر کردی و سحر بیدار است
با من شب زده برخاستنت را پویان
دیر کردی و سحر
قامت افراخته در مقدم روز
مژده آورده سپیدی را تا خانه تو
خسته جان آمده از راه دراز
گوش خوابانده به آوای تو باز
بر نمی اید از بام آوا
آتشین بال نمی اندازد سایه به ما
سرخ کاکل دگر امروز ندارد غوغا
آه افسوس
زیر...