نتایح جستجو

  1. نفس سرد

    مشاعرۀ سنّتی

    تا چند بسته ماندن در دام خود فریبی با غیر آشنایی، با آشنا غریبی خسته شدم. بعدا میام تشکر می زنم:D
  2. نفس سرد

    مشاعرۀ سنّتی

    تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی.
  3. نفس سرد

    مشاعرۀ سنّتی

    در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند پوزش دوست من تشکر ندارم:D
  4. نفس سرد

    مشاعرۀ سنّتی

    می گفت دوش بلبل ، بعد از گذشتن دی فصل بهار آمد ساقی بیا بده می
  5. نفس سرد

    مشاعرۀ سنّتی

    لطف حق با تو مداراها کند چون که از حد بگذرد رسوا کند
  6. نفس سرد

    خلوتی با خدا

    ای خدا یعنی می بخشی:( شک دارم....
  7. نفس سرد

    مشاعرۀ سنّتی

    ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است بردار پرده ز رخ که مشتاق لقاییم
  8. نفس سرد

    مشاعرۀ سنّتی

    مردی نبود فتاده را پای زدن گر دست فتاده ای بگیری مردی
  9. نفس سرد

    مشاعرۀ سنّتی

    وقت اجلم ناله نه از رفتن جان است از یار جدا می شوم این ناله از آن است پوزش تشکر ندارم
  10. نفس سرد

    مشاعرۀ سنّتی

    دارد به جانم لرز می افتد رفیق انگار پائیزم دارم شبیه برگهای زرد وخشک از شاخه می ریزم
  11. نفس سرد

    مشاعرۀ سنّتی

    نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
  12. نفس سرد

    مشاعرۀ سنّتی

    یادی از ایام مستانی کنید روزو شب معشوقه بازی های عرفانی کنید مست پنهانی کنید مست پنهانی کنید آمد بهاران میخانه ها را وا کنید ای باده خواران پیمانه را احیا کنید ای گل گساران باده در ساغر کنید توبه ای دیگر کنید خرقه از تن برکنید توبه ها را بشکنید توبه ها را بشکنید آمد بهاران.
  13. نفس سرد

    مشاعرۀ سنّتی

    دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی شب خوش.
  14. نفس سرد

    مشاعرۀ سنّتی

    روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
  15. نفس سرد

    مشاعرۀ سنّتی

    دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدارا
  16. نفس سرد

    مشاعرۀ سنّتی

    دوستی با دوستان یک نفس آرزوی عاشقان این است و بس
  17. نفس سرد

    مشاعرۀ سنّتی

    من مست می عشقم هشیار نخواهم شد وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
  18. نفس سرد

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند. تشکر ندارم
  19. نفس سرد

    مشاعرۀ سنّتی

    آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند.
  20. نفس سرد

    مشاعرۀ سنّتی

    دل می رود زدستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
بالا