نتایح جستجو

من مراعات کردم،فهمیدین؟

باکره هست.....رابطه جنسی به آن حد نبود که از باکرگی خارج بشه،آخه من یه خورده خجالت میکشم راحت بحرفم،بیشتر بوس و لب و کلا هر دومون تمام وجود همدگرو دیدیم و لمس کردیم،دیگه چطوری توضیح بدم!!!!!

من میفهمم که شما چی میگین ،اینقدرم پسر بی منطقی نیستم

الان داداشم هم 40 سالشه هنوز ازدواج نکرده!!!!!کلا مادرم پسر نمیتونه زن بده!!!!!

به نظرم حرفت درسته،هر کی دیگم باشه دخالت میکنه!!باکره هست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

دیگه ازین واضحتر!!!!!!

چرا میگی با من خوشبخت نمیشه؟!!!!!!!من باهاشم....چرا میگی ازم متنفر میشه!!!؟؟؟؟؟......من باهاشم......من باهاشم....من طرفشم.....من فقط مشکلم مالی هست،یه خورده اگه ازجایی بهم پول میرسید یا خودم درآمد خوبی داشتم خودم میرفتم خواستگاریش یه طوری پدر دختره رو راضی میکردم وعقد میکردیم.مطمئن باشید

آن رابطم خیلی عمیق نبود،بیشتر جنبه احساسیش بیشتر بود توی رابطه!!!یعنی کار به جاهای باریک کشیده نشد،ولی تقریبا کل وجود همدیگر رو دیدم و .... کردیم!!!خیلی معذرت میخوام که اینطوری حرف زدم،ناچار بودم بگم که بهتر راهنمایی کنین!!!

خود این دختر هم دیگه بیخیال من شده،میدونه با وجود مادرم ازدواجی سر نمیگیره،ولی من میدونم از درون داغونه!!!و گریه هم میکنه!!!من خیلی ناراحتم،من نامرد نیستم!!نمیخوام باشم.......اگه بخوامم خودم پامو بزارم جلو و تنهایی وبا خواهرم برم خواستگاری پدر دختره راضی نمیشه!!چون میگه مادرتون کو!!!!!

فقط من مقصر نبودم،قبول دارم بیشتر من مقصرم:(،اولش که نمیدونستم مادرم راضی نیست،حدودا بعد یه سال گفتم،تازه بعدش خودم دست بردار نبودم و امید داشتیم که راضی بشه و امید داشتیم که بعد از فارغ التحصیلیم از کارشناسی وضع بهتر بشه،ولی نشد!!!!من الان 23 سالمه تازه کارشناسیمو گرفتم،الانم چند روز پیش قبولیم...

جمله آخرت دقیقا درسته

یعنی دختر رو بهاین راحتی رها کنم؟؟شما خودتون دختر هستین!!!!من سمت مادرم نیستم

از نظر مالی اقوام و خانوادم کمک نمیکنن،پدرم که هیچ کارست !!!!مادرم اگه راضی نباشه هیچ کمک مالی ندارم!!!فقط خودم باید کار و تلاش کنم.

تا حالا ندیدی مادری مخالفت کنه؟؟؟؟!!! آره دختر کم سن و سال نشون میده،اینطور آدما رو تا حالا ندیدی؟؟؟!!! ببین من این دختر رو واسه ازدواج میخواستم که به مادرم گفتم نه این که دوست دخترم باقی بمونه،چرا بد فکر میکنین!!!!!من دم از مردونگی نزدم،به شمام میگم اشتباه کردم آره اشتباه کردم ولی میخوام جبران...

میدونی چیه تو فکر گرفتن پروژه های کسری خدمتم!!با یه تیر دونشون بزنم،هم درس بخونم و هم سربازیمو یه جور تموم کنم و سربازیمو آسونتر کنم و کمتر کنم.این فکر بهتری نیست؟پروژه های بنیاد نخبگان نیروهای مسلح،خبر دارین که؟؟مادرم آره خیلی خطرناکه!!!من خیلی باهاش بحث کردم،ولی راضی نمیشه که نمیشه!!

ولی برای من نمیشه واسه آن کارم بگیم مجبور شدم،اصلا برای آن کار نفهمیدم داریم چکار میکنیم،چون واقعا همدیگرو دوست داشتیم،آخراش فهمیدیم چه گندی داریم بالا میاریم،آنم زمانی بود که مادرم تلفنی با دختره حرفید و جوابش کرد!!!!!!!اینو واقعا جدی میگم،باور میکنین؟؟؟؟:(

توضیح بده

کجای حرفم مشکل داشته که شما به حرفام شک کردین؟

پدرم راضی میشه،ولی مادرم همه کاره خونست!! اوضاع پولی بدک نیست،یعنی اگه مادرم اراده کنه و با وجود کم توقع بودن این دختر و خانوادش خیلی راحت میتونیم مراسم عقد و خرجو بدیم.البته اگه مادرم اراده کنه!!مادرم اصلا با شهری که این دختر زندگی میکنه مخالفه!!!!میگه آدماش دزدن و وحشی هستن همه رو با هم جمع...

داداش من ازین حرفا خیلی خوشم میاد چون به خدا این حرفا بهم امید میده،به خدا من نامرد نیستم مادرم نامرده:(داداش تو رو خدا این تاپیکو تنها نزار منو راهنمایی کن من خیلی گیجم!!! من به خدا از ته قلبم دوستش دارم......ارشد قبول شدم،آنم روزانه دولتی قبول شدم،چکار کنم؟میخوای ول کنم برم سربازی بعد عقد...