نتایح جستجو

مادرم حتی حاضر نیست ببینش این غیر منطقی نیست؟؟؟آن میگه مردم آن شهر همه دزدن......آخه کجاش این حرف عادلانه هست؟ این مادر من بی عدالت ترین قاضی ایی بود که تا به حال دیدم

حیا هم خوب چیزی هست

به خدا من لجن نیسسسسستم،به خدا نیستم،نفهمیدیم داریم چکار میکنیم،نفهمیدیم،من اشتباه کردم،من بی غیرت نیستم،الانم بدجور دارم خورد میشم،ازین که آن دختر زن یکی دیگه بشه بدم میاد

من رابطه جنسی داشتم با این دختر......میفهمی ؟؟؟؟؟آره میفهمی؟؟؟؟؟از خودم بدم میاد.......از مادرم بدم میاد.......خسسسسسسستم

دلم بدجور گرفته...خیلی گرفته،ازین که جلوی آن دختر شرمندم خیلی دلم گرفته

تمام تاپیکو خوندین!!!اگه خونده باشین شما هم مثل من میشین....مطمئنم

حالم خرابه،خیلی بدبختم،من از مادرم راضی نیستم،از مادرم بدم میاد که نمیتونم عزیزمو مال خودم کنم:(

تقدیم به عشقم تقدیم به عشقم تو دلم جز عشق تو علاقه ای رواج نیست اینقدر هوامو داری که اکسیژن احتیاج نیست کنار تو من فاتح تقدیر این زندگیم بعد از یه عمر تازه دارم با تو میفهمم که کیم این پای...

قبلا ورزشکار بودم،الان دیگه دل و دماغ ورزش رو هم ندارم و بفکرش نیستم و بدنم ضعیف شده!!!!!

باشه آره،ممنون از راهنماییت داداش همیشه به این تاپیک سر بزن،من مطمئنم این تاپیک چند سالی پا برجاست!!!!!تو راست میگی من باید یه پولی به جیب بزنم این بهترین راهه،ولی با امام جمعه شهرمونم هم یه مشورتی میکنم و یه روانشناسم میرم،چون واقعا از نظر روحی و جسمی دارم داغون میشم،درواقع داغون شدم!!!!خدا...

مگه ازین بدترم میشه!!من نزدیکی کردم!!!!شما همه پستامو خوندین؟؟؟؟؟؟؟من کثافتم من نجسم،من عوضی هستم،من شرمنده وفای این دختر تا حالا شدم...................یعنی شما میگین برم با باباش حرف بزنم؟تنهایی؟اینم فکر بدی نیست،دیگه همه راهها رو دارم میرم شاید اینم رفتم،با دختر خانوم هماهنگ میکنم یه جای خلوت...

نه نیست،تو یکی از کلاسای کارشناسی درس زبان عمومی باهم آشنا شدیم و عاشق!!

از بدشانسی روابط فامیلی خوبیم نداریم،همه با هم خصومت دارن و به هم حسودی میکنن:(

مادرم میترسه این دختر منو بدبخت کنه،میترسه منو از درس و تحصیل بندازه،میترسه من از زندگی بندازه،درحالیکه این حرفا اشتباهه من خداییش همچین درسخونی هم نیستم میتونم تو ارشد برم دنبال کار،مگه چقدر در هفته درس میخونیم تازه ارشد 2-3 روز در هفته هست....نمیدونم چی بگم،ما بیشتر شب امتحانی هستیم مادرمون...

بیخود رو سنش با هم بحث نکنین من اصلا رو سنش مشکلی ندارم،مشکل اصلی جلب رضایت مادرمه!!!!!!بدون حمایت خانوادم نمیشه!!!یه چیزم هست من این موضوع رو فقط به مادرم و خواهرم وسطیم گفتم........ به داداشم و دو تا خواهر دیگم نگفتم چون منو درک نمیکردن و تو فاز دیگه بودن!!!!!

نه نیستم،امروز صبح هرچی به این شماره های بنیاد نخبگان نیروهای مسلح زنگ زدم ولی نشد،یا جواب ندادن یا اشغال میزد.میخوام پروژه های کسری خدمت بگیرم به درد ازدواجم میخوره. باید میگفتم که منو بهتر راهنماییم کنین،اینجا که کسی منو نمیشناسه من چکار کنم،من این دختر رو دوست دارم،این دختر بچه تر ازین...

پیش روانشناس برم؟یا مشاور ازدواج؟پول ندارم برم،مشاوره ازدواج گرونه،باز روانشناس برم ارزون تره،بدبختی یکی دوتا نیست:(

نه قضیه ما دیگه آنطوری نیست،دختره رو اگه مجبور به ازدواجم کنن دیگه خودشو نمیکشه،چون ازش شناخت دارم ولی ما به هم خیلی وابسته شدیم،و هم دیگر رو دوست داریم،و با هم رابطه ج ن س ی داشتیم اینا کم چیزی نیست،باور کنین!!!!خود این نزدیکی یه وابستگی و عشق تازه ای رو ایجاد میکنه،نمیدونم میفهمین یا نه،باید...

آره دیر وقته جواب پستتم فردا میدم،فقط بیا،خواهش میکنم،شب خوش یاعلی

فقط اینو بگم من آدم لجنی نیستم،به خدا راست میگم:(