داستانی به ذهنم رسید با همین مضمون خالی از لطف نیس تعریفش
دوتا دوس بودن تو دارن خدمت یکی تهروونی یکی آبادانی به نام های سعید و محسن
دوتا دوسته صمیمی که وقت ترخیص با هم دیگه قرار گذاشتن هیچ وقت از هم دیگه جدا نشن با هم دیگه رفاقت کنن تا وقته مرگ.خلاصه لحظه آخر قرار گذاشتن بیاد آبادان براش زن...