اینکه هنوز خوبه بابا بزرگ دوستم شکار چی بوده
تعریفمیکردن برا گرفتن یه گرگ رفته چشم هایی شش تا از بچه هایی گرگ رو زنده زنده دوخته بعد اونجا نشسته تا مادرش بیاد و اون رو بگیره
بعد ی جا دیگه اهویی برا اب خوری اومده بوده اب بخوره بابا بزرگم گفته نکشش یا حداقل بذار اب رو بخوره بد شکارش کن گفته نه و...